مَن ِاستقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطأ؛ [19] هر كس از نظرهاي مختلف استقبال كند، به زوايا و نقاط خطا و لغزش پي ميبرد.
نيز در جملاتي كوتاه و پرمعنا ميفرمايد:
مَنْ شاور الرجال شاركها في عقولها؛ [20] كسي كه با رجال و شخصيّتها، مشورت كند، خود را در عقول آنان سهيم كرده و از نظر آنان بهره ميبرد.
حقّ علي العاقل أنْ يضيف إلي رأيه رأيَ العقلاء و يَضُمّ إلي علمه علومَ الحكماء؛ [21] بر هر عاقلي فرض است كه نظر عقلا را به نظر خود بيفزايد و آگاهي هاي حكيمان را به علم و آگاهي خود ضميمه كند.
علما و دانشمندان اسلامي، چنين حكمتي را براي مشورتهاي پيامبر و جانشينان معصوم او انكار كرده اند؛ چرا كه آنان، با داشتن "علم و آگاهي" و "عصمت" و "ارتباط با وحي"، بي نياز از نظر و ديدگاه ديگراناند. [22]
مشورت "براي استفاده از نظر ديگران" در صورتي انجام ميشود كه شخص مشاور، لااقل، "در موردي كه در بارهاش مشورت ميشود" داناتر و عاقلتر از شخص مشورت كننده
باشد يا جمعي، به عنوان مشاور، همه جوانب مسأله را بررسي كرده و در اختيار شخص قرار دهند (عقل جمعي) و چنين امري در مورد پيامبر و اهل بيت او، مطرح نيست. نه يكايك مشاوران را ميتوان از آنان داناتر و عاقلتر دانست و نه جمع بندي گروه مشاوران را ميتوان جامعتر از جمع بندي آنان شمرد.
يكي از مفسّران، در اين باره ميگويد:
مشورت، به حكم عقل، نيكو است؛ چون، موجب اجتماع آرا و تقويت عقول مدبّره و سياسات خواهد بود. عقول متعدّده هم بهتر از عقل واحد است. لكن اين مطلب، درعقولي است كه عقل واحد، اَعلي از همه نباشد، ولي درباره پيامبر كه اَعلي از همه است، مشورت، جز به رفق و اعتنا به شأن و تأليف قلوب، وجهي ندارد. [23]
علما و دانشمندان ديگر نيز همين واقعيّت را در قالبهاي گوناگوني مطرح كرده اند و استفاده پيامبر و ائمه معصوم (ع) را از نظر ديگران، به عنوان فلسفه مشورتهاي آن بزرگواران، نفي كرده اند. حال، سؤال اين است كه "حكمت و فلسفه مشورتهاي پيامبر (ص) و ائمه هدي (ع) با ياران و نزديكان چه بوده است؟".
علما، از ديرباز، به اين سؤال پاسخ داده اند و چند نكته قابل توجّه را در اين زمينه مطرح ساخته اند. شيخ مفيد، از علماي قرن چهارم و پنجم هجري، در يك مناظره با يكي از علماي اهل سنّت، حكمت مشاوره هاي رسول خدا (ص) را در سه نكته خلاصه كرده است:
يكم، ايجاد الفت در مسلمانان؛
دوم، تعليم به آنان كه در امور خويش از ديگران نظرخواهي كنند؛
سوم، شناسايي افراد خيرخواه از بدخواه و منافق. [24]
پس از وي، دانشمندان و مفسّران شيعه و سنّي، در ذيل آيه شريف "و شاورهم في الأمر" بر همين نكات، با شرح و بسط بيشتري تكيه كرده و احياناً نكاتي را افزوده اند كه به اجمال مروري ميكنيم.
2. شخصيت دادن به مردم
بديهي است كه مشورت كردن پيامبر اكرم (ص) با اصحاب، نوعي شخصيّت دادن به آنان و ايجاد الفت بيشتر ميان آنان و رسول خدا بود. با توجّه به مقام شامخ آن حضرت و ارتباط با وحي، مشورت با اصحاب، نشانه اهمّيّتي بود كه حضرت براي اطرافيان خود قائل بود و اين امر، از چشم ياران پنهان نبود. از اين رو، مشورت پيامبر را با خود، مايه افتخار و مباهات در برابر غير مسلماناني ميدانستند كه به لحاظ غرور و نخوت سران قبائل، نشاني از نظرخواهي در ميانشان مشاهده نميشد.
آنان كه قبل از گرايش به اسلام، هيچگاه مورد توجّه رهبران اجتماعي خود نبودند، توجّه پيامبر به خود را در امور مهمي چون جنگها، بسيار مهم و با ارزش ارزيابي ميكردند. گاه اصحاب و ياران پيشوايان معصوم، از اينكه طرفِ مشورت آنان قرار ميگيرند، اظهار شگفتي ميكردند. زماني كه امام هشتم(ع) از معمّر بن خالد در مسأله اي نظرخواهي كرد، او گفت: "آيا شخصي مانند من، به شما مشورت دهم و با شما مشاركت كنم؟!". حضرت، با ناراحتي به سيره رسول خدا (ص) استناد جست و او را از حالت استعجاب خارج كرد. [25]
3. تعليم و تربيت ديگران
از همين جا، ميتوان به نكته ديگري پيبرد. پيامبر اكرم (ص) از وجود روح نخوت وتكبر در ميان اعراب مطلع بود و وروش سران قبائل را در برخورد با افراد قبيله ديده بود. از اين رو، با آنكه خود از نظر ديگران بي نياز بود، امّا براي تعليم و تربيت مسلمانان، بالاخص صاحبان منصب و قدرت كه در معرض لغزش قرار دارند اقدام به مشورت و نظرخواهي ميكرد و با اتّخاذ اين روش، رفتار متكبرانه رؤساي قبائل و صاحب منصبان را در برخورد با مردم تقبيح ميكرد.
پيامبراكرم (ص) را "كثيرالمشاوره" و كسي كه روش و مشي زندگي اش، بخصوص در جنگها، بر مشورت استوار است، معرفي كرده اند. [26]
پس، مشورت هاي پيامبر، اگر تأثيري در رفع ابهامات مسأله نداشت چرا كه اساساً، ابهامي براي آن حضرت، متصوّر نيست امّا در جهت رشد و ارتقاي فكري و ارزشهاي اخلاقي، تأثير به سزايي داشت. اساساً، عادت دادن مردم، بخصوص حاكمان جامعه، به مشورت، آنان را از ابتلا به "تكبّر و نخوت"، بازداشته و گرايش به "تواضع و فروتني" در آنان ايجاد ميكند.
4. شناسايي افراد
نكته ديگري كه در هر جامعه اي براي حاكمان جامعه، اهميت دارد، شناسايي افراد دلْسوز و خيرخواه از افراد بدخواه و منافق است. در مشورتها و نظرخواهي ها است كه مي توان به ميزان درك و شعور و آگاهي و تخصّص افراد پي برد و ميتوان از جهت گيري افكار و انديشه هاي اطرافيان مطلع شد و در همين گفت و گوها و نظرخواهيها است كه گاه، باطن افراد، بر خلاف ظاهرشان، نمايان ميشود.
تا مردسخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد
پيامبر اكرم (ص) با مشورت و نظرخواهي، از نيّت افراد مطلع ميشد. قرآن كريم، از وجود يك جريان نفاق، در مدينه، در آيات متعددي خبر ميدهد. پيامبر، گاه، براي شناسايي وابستگان به اين جريان خطرناك، از اين روش بهره مي جست. مثلاً، پس از پايان جنگ بدر وا سارت گروهي از قريش و بني هاشم به دست مسلمانان، بعضي از مسلمانان، خواستار قتل اسيران شدند. گفتند: "علي ابنأبي طالب، برادرش، عقيل را به قتل برساند و حمزه، برادرش عباس را"! [27] با آنكه پيامبر اكرم كه از عزيمت اجباري بني هاشم در اين جنگ مطلع بود، فرمان داده بود اسيران را نكشند. از اين رو، خداوند، با نزول آياتي، آنان را مورد سرزنش قرار داد. [28]
5. احساس مسئوليّت بيشتر
برخي از مفسّران، در فلسفه مشورت هاي پيامبر، به نكته ديگري اشاره كرده اند كه با توضيحي كه ارائه ميشود، حكايت از امر مهمّي دارد و هر كسي، با وجدان خود، آن را تصديق ميكند. مشورتهاي پيامبر، نوعي "استظهار" براي آن حضرت محسوب ميشد. [29]
در زماني كه حكومت ِنوپاي اسلامي، به ياري مسلمانان نيازمند بود، جنگ ِبا دشمنان آغاز شده بود. اثر مشورتهاي حضرت با مسلمانان، اين بود كه آنان، در جنگها و امور مهم ديگر، احساس مسؤوليت بيشتري ميكردند و خود را در آن امور سهيم ميدانستند. هر چند ايمان مسلمانان به پيامبر، براي حمايت از فرمان هاي ايشان كافي بود، امّا همه مسلمانان، از يك درجه ايمان برخوردار نبودند. جنگي كه مثلاً پس از مشورت با مسلمانان، در مكان مخصوصي رخ ميدهد و مسلمانان، در انتخاب مكان و موقعيّت جنگ، نقش دارند، طبعاً، خود را در سرنوشت اين تصميم، دخيل ميدانستند و حمايتشان از رسول خدا (ص) دو چندان ميشود.
به طور طبيعي، هر كس، در اموري كه خود، در تصميم گيري نقش داشته، احساس مسؤوليّت بيشتري ميكند. بنابراين، پيامبر اكرم، هر چند نيازي به نظرخواهي با ديگران نداشت، امّا با اين روش،اهداف مهمّي را تعقيب ميكرد؛ يعني، هم موجب الفت و محبت بيشتر ميان خود ومردم ميشد، هم به آنان شخصيّت ميداد، هم به حاكمان و صاحب منصبان، درس كشور داري ميداد، هم افراد خالص را از ناخالص باز ميشناخت و هم مردم را مسؤول بار ميآورد. حضرت، بدين وسيله، آنان را به گونه اي تربيت ميكرد كه از نظر فكري و اجتماعي، رشد يابند و امّت اسلامي، امّتي رشيد باشد.
پيامبر، هيچگاه، روشي در پيش نگرفت تا مردم در ناآگاهي و بي خبري به سر برند و هيچ نقشي در سرنوشت اجتماعي خود ايفا نكنند، بلكه خواستار جامعه اي رشد يافته و مردمي مسؤول و سرنوشت ساز بود.
د. حاكم اسلامي و رأي اكثريت مشاوران
مهمترين بحثي كه در اين فصل مطرح است، پاسخ به اين پرسش است كه "آيا حاكم اسلامي، وظيفه دارد تا از آراي اكثريت مشاوران، پيروي كند؟ آيا رأي اكثريت مشاوران، داراي اعتبار ذاتي است كه پيروي از آن بر حاكم اسلامي لازم و ضروري باشد؟".
پيش از پاسخ به اين پرسش، روشن شدن يك نكته كه غالباً، در مباحث مطرح شده در اين زمينه، مورد غفلت قرار گرفته، مفيد و لازم به نظر ميرسد. آن نكته، اين است كه اساساً، بحث "شورا" غير از بحث "مشورت" است. بدين معنا كه اگر نهادي، بر پايه "شورا" بنا نهاده شد تا در اموري تصميم گيري كند، ناگزير، رأي اكثريت، در موارد مورد اختلاف، بر رأي اقليت ترجيح دارد. اگر در مجلسي شورايي، در بحث از موضوعي، اعضاي شورا، به اقليت و اكثريت تقسيم شدند، بدون شك، رأي اكثريت، به حكم عقل و سيره عقلا، لازم الاتباع بوده و اقليت، بايد به رأي اكثريت، تن بدهد، در غير اين صورت، شورا، قادر به تصميم گيري نخواهد بود و در نتيجه، تشكيل آن، لغو است.
كساني كه براي اعتبار رأي اكثريت، به دليل عقل و سيره عقلا تمسك كرده اند، اين دو مبحث را از هم تفكيك نكرده اند، در حالي كه تشكيل شورا، براي بحث و تبادل نظر و در نهايت، تصميم گيري، بدون اعتبار رأي اكثريت، امري لغو و بيهوده است، در حالي كه "مشاوره"، نوعي "نظرخواهي" به معناي دقيق كلمه است و هيچ تلازمي با "اعتبار رأي اكثريت" ندارد.
اگر انتخاب حاكم جامعه يا تصميم گيري در يك مسأله مهم، به "شورا" واگذار شد، طبعاً، اعضاي شورا، پس از بحث و تبادل نظر، يا به تصميم واحدي دست پيدا ميكنند يا اختلاف نظر پيش آمده و به دو گروه اقليت و اكثريت تقسيم ميشوند. ترديدي نيست كه تصميم گيري در فرض دوم، در صورتي امكان پذير است كه اعضاي شورا، به نظر اكثريت، تن دهند؛ زيرا، ترجيح رأي اقليت بر اكثريت، "ترجيح مرجوح بر راجح" بوده كه هم عقلاً قبيح است و هم بر خلاف سيره عقلا است.
ما، در اين فصل، از چنين فرضي بحث نمي كنيم، بلكه بحث مورد نظر ما، در اين فصل، آن است كه "آيا حاكم اسلامي، موظف است در تصميم گيريهاي اجتماعي، با گروهي مشورت كرده و تابع رأي اكثريت مشاوران باشد، مثلاً، آيا وظيفه دارد براي انتخاب رئيس جمهور يا مسأله مهم سياسي ديگر، با مردم مشورت كند و از آنان نظرخواهي كند؟ اگر ملزم به چنين امري است، به چه دليل بايد تابع رأي اكثريت باشد؟ آيا حكم عقلي و سيره عقلا، مبني بر اعتبار رأي اكثريت در برابر اقليت، شامل چنين فرضي هم ميشود؟