فكر مسخ شده
اما به فكر امروز خودمان كه نگاه ميكنيم ميبينيم عمل به عناوين و اسامي مختلف تحقير ميشود ميبينيم ملت ما به چيزي كه اعتنا ندارد عمل است مثلا پيش خودش خيال ميكند كه اگر بتوانم در حرم حضرت رضا عليه السلام يا در حرم امام حسين عليه السلام يك جا قبري پيدا كنم ، اين جانشين همه چيز حساب ميشود اين كجا و فكر اسلام كجا ! آيا مردمي كه فكر ميكنند كه اگر در عمرشان هر كار كردند ، كردند ، ولي بعد از فوتشان در پائين پاي حضرت رضا عليه السلام دفن شدند ، همه كارها يكجا ناديده گرفته خواهد شد ، روي سعادت را ميبينند ؟ فكر نميكند كه اگر تو در پائين پاي حضرت رضا عليه السلام ميخواهي دفن شوي هارون الرشيد هم در پائين پاي حضرت رضا عليه السلام مدفون است ، پس يكي از كساني كه بايد از مجازات الهي مصون بماند هارون الرشيد است پس چرا وقتي كه از بالاي سر حضرت ميخواهي رد شوي ميگوئي بر هارون و مأمون لعنت اين را ميگويند يك فكر مسخ شده و مرده اينكه ميگوئيم احياء تفكر اسلامي ، يكي از مواردش اين است كه در مسئله عمل ، فكر ما بايد زنده بشود ، بايد بفهميم اسلام دين عمل است ، دين وابستگيهاي خيالي نيست .
مسئله بست
اسلام بست ندارد . در قديم بست بود و خوب شد آن بستها ور افتاد كسي كه جرمي مرتكب ميشد و مأمورين ميخواستند او را بگيرند ، ميرفت به خانه يك مرد متنفذ ، يك عالم روحاني و آنجا مينشست و هيچ قدرتي نميتوانست او را از بست خارج كند جرم مرتكب شده بود و به حكم قانون عرفي و قانون شرعي بايد محاكمه و مجازات شود ، ولي نه ، آقا رفته در فلان خانه بست نشسته ، و چه كسي جرئت ميكند او را از بست بيرون بياورد ؟ ما خيال ميكنيم در دستگاه الهي هم از اين بستهاي موهوم وجود دارد ! نه ، اينجور نيست .
قسم به خود حسين بن علي عليه السلام اينجور نيست . قسم به خود حضرت رضا عليه السلام اينجور نيست اصلا اين خلاف فكر حسين بن علي عليه السلام است ، خلاف فكر علي بن ابيطالب عليه السلام است خلاف فكر حضرت رضا عليه السلام است آنها در همه عمرشان ، در زندگي خودشان اين حرفها را نپذيرفتند ، آيا در مماتشان ميپذيرند ؟ ! شما وقتي " نهج البلاغه " را مطالعه ميكنيد ميبينيد در اين كتاب دو مطلب است كه هي تكرار ميشود : " تقوي " و " عمل " ما چشمهايمان را ميبنديم و ميگوئيم اينها را قبول نداريم ما نه به " تقوي " اعتقاد داريم و نه به " عمل " ، يك عمر زندگي ميكنيم بدون تقوي و عمل ، بعد وصيت ميكنيم كه ما را ببرند در نجف دفن كنند ، كارمان درست ميشود !
دو حديث در همين زمينه از رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم بخوانم ، رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم در روزهاي اول بعثتشان كه آيه نازل شد : « و انذر عشيرتك الاقربين »( 1 ) . بني هاشم را جمع كرد و فرمود : بني هاشم ! بني عبدالمطلب ! نبينم كه در روز قيامت مردم ديگر بيايند در محضر عدل پروردگار با توشه عمل صالح ولي شما بيائيد و اتكالتان به من باشد و بگوئيد پيغمبر از ما است كه اين به حالتان فايده نخواهد بخشيد ،
و از اين بالاتر در روايت است كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم رو ميكند به يگانه فرزند عزيزش وجود مقدس صديقه طاهره سلام الله عليها آن كسي كه درباره اش ميگويد « بضعة مني » ، او پاره جگر من است و ميگويد : « يا فاطمة اعملي بنفسك »، دختركم خودت براي خودت عمل كن « اني لا اغني عنك شيئا » من به درد تو نميخورم ، از انتسابت با من كاري ساخته نيست ، تعليمات مرا بپذير و دستورات مرا عمل كن ، مگو پدرم پيغمبر است پدرم پيغمبر است ، به دردت نميخورد ، به دستور پدرت عمل كردن به دردت ميخورد .
آن وقت شما زندگي همين حضرت زهرا عليه السلام را مطالعه كنيد ، وقتي مطالعه ميكنيد ، ميبينيد در فكر اين انسان كأنه وجود ندارد كه من دختر پيغمبر آخرالزمان هستم حديث است كه وقتي به محراب عبادت ميايستاد ، بدنش به لرزه درميآمد ماهيچه هاي بدنش ميلرزيد ، از خوف خدا گريه ميكرد ، شبهاي جمعه را تا صبح نميخوابيد و ميگريست زندگي علي بن ابيطالب عليه السلام را ببينيد ، من نميدانم چرا ما اينجور شديم ؟ اگر بناست اين نسبتها منهاي عمل به درد بخورد ، اگر عمل در كار اثري نداشته باشد ، حضرت زهرا عليه السلام كه از همه شايسته تر بود و همچنين امام زين العابدين عليه السلام و همچنين امام حسن عليه السلام ، همچنين امام حسين عليه السلام و خود عليبن ابيطالب عليه السلام كه گاهي از اوقات ميديدند در دل شب از خوف خدا غش كرده است ، چه علتي داشت ؟ آيا او فكر نميكرد كه من اولين مؤمن به اسلام هستم ؟ من داماد پيغمبر هستم و پيغمبر شخصا به من علاقه دارد ؟ اين تعليم اسلام بود ، اسلام وقتي صحيح تعليم داده ميشد ، نتيجه اش اين ود كه پسر پيغمبر روي انتسابش به پيغمبر هرگز حساب نميكرد ، روي عمل خودش حساب ميكرد حسابش فقط روي اين بود كه برنامه پيغمبر را اجرا كند.
اين يكي از آسيبهائي است كه بر تفكر اسلامي از صدر اسلام وارد شد ، اما اين آسيب در صدر اسلام ضعيف بود و عرض كردم كه شيعيان و اكثريت اهل تسنن در مقابل اين فكر بودند ، اما به علل مختلفي اين فكر توسعه پيدا كرد و مثل يك خوره كه ما را بخورد ، خورد بعد ببينيد در اين زمينه چه خوابها و چه قضيه ها نقل ميكنند موضوعي است كه من چند بار در مجامع عرض كرده ام ، البته خواب است ، اساسي ندارد ولي از نظر سوء تربيت و بدآموزي خيلي اثر دارد مقدس اردبيلي در ميان علماي شيعه معروف به زهد و تقواست و واقعا هم اينجور بوده ، مرد ملا و فقيه محققي است و شيخ انصاري از ايشان به محقق اردبيلي تعبير ميكند مرد بسيار بسيار متقي و زاهدي است و براي او حتي كرامتها هم نقل ميكنند ، در اينكه مرد عمل بوده است و آنجوري كه خودش فكر ميكرده و تشخيص ميداده ، اهل عمل بوده است ، شكي نيست .
اين مردي كه مجسمه عمل بود ، بعد از مردنش كسي ميگويد كه من او را در خواب ديدم ، از او پرسيدم خدا با تو چه كرد ؟ گفت خدا به من محبت كرد ، عنايت كرد گفتم چه چيز ترا نجات داد ؟ گفت : ديدم بازار عمل كساد است ، تعبير اين است : " ديديم بازار عمل كساد است " يعني چه ؟ ! قرآن ميگويد : بازار عمل رواج است آن وقت يك خواب به ما ميگويد بازار عمل كساد است ؟ اگر بازار عمل كساد است پس بازار چه چيز رواج است ؟ ! اينهاست كه مثل خوره تا مغز استخوان ما را ميخورد و ما را فاسد ميكند روايتي هم از حضرت باقر عليه السلام برايتان ميخوانم البته روايات زيادي است كه در كتاب " كافي " هست .
حضرت باقر عليه السلام پيغامي دارند براي شيعيان تحت عنوان « ابلغ شيعتنا يا : ابلغوا شيعتنا » ( 2 ) معلوم ميشود حضرت احساس ميكرده اند كه همين فكر غلط كه طبيعت تنبل پرور انسان آن را ميپذيرد ، در بين شيعيان هم دارد رواج پيدا ميكند فرمودند : از طرف ما به شيعيان ما ابلاغ كنيد كه شيعه ما نيست مگر كسي كه اهل ورع و پارسائي و تقوي و اهل اجتهاد باشد ( اجتهاد در اينجا يعني كوشش ) ، اهل كوشش و فعاليت و عمل باشد غير از اين ما شيعه اي را هرگز نميپذيريم در " نهج البلاغه " است كه كسي آمد خدمت اميرالمؤمنين علي عليه السلام ، عرض كرد مرا نصيحتي بفرمائيد حضرت در مقام نصيحت او چند جمله فرمودند كه اولين جمله اش اين است :
« لا تكن ممن يرجوا الاخرش بغير عمل ، و يرجي التوبة بطول الامل ، يقول في الدنيا بقول الزاهدين ، و يعمل فيها بعمل الراغبين » ( 3 ) . ما اگر امروز به علي عليه السلام عرض كنيم آقا ما را نصيحتي كنيد ، قطعا از همين رديف با ما صحبت خواهد كرد فرمود : " از كساني مباش كه اميد به آخرت ميبندند ولي بدون عمل " ( اين ، اميد و رجاء كاذب است ) و " از آن كسان مباش كه توبه را دوست دارد و دلش ميخواهد توبه كند ولي با طول امل و آرزوهاي دراز " ، يعني توبه را تأخير مياندازد و با خود ميگويد دير نميشود ، وقت هنوز باقي است ميفرمايد : اي مرد از آن كسان مباش كه آخرت را دوست ميدارد ولي نميخواهد عمل كند معني جمله بعد اين است : " از آن كساني مباش كه وقتي سخن ميگويد سخن كسي است كه به ماديات دنيايي اعتناست ولي وقتي پاي عمل به ميان ميآيد ، آدم اسير و بيچاره اي است ، عملش ، عمل شيفتگان و مغرورين به دنياست " .
--------------------
پاورقي :
1 - سوره شعرا ، آيه . 214