مسائل پيرامون زن از زواياي گوناگون قابل تأمّل و بررسي است. اين بررسي ميتواند از نگاه عرفاني، اخلاقي، اجتماعي، خانوادگي، و روان شناختي باشد، لکن ارزيابي جامع زماني است که همه ويژگيهاي انساني او را در نظر بگيرد. به نظر ميرسد نگاه قرآني از چنين جامعيتي برخوردار باشد؛ زيرا از سوي کسي صادر شده است که با همه ويژگيهاي انسان آشنايي داشته و بهتر از ديگران او را به سوي کمال واقعي اش رهنمون ميسازد.
شبهات متعدّدي که امروزه بر مباني اسلام وارد ميشود، بيشتر از ناحيه ضعف شناخت و نگرشهاي ناقص صورت ميگيرد و براي رفع و دفع اين شبهات، بايد از جامعيت قرآن و مکتب اهل بيت (عليهم السلام) مدد جست. براي مثال، اشکالات فمينيستي بر مکتب اسلام بيشتر به خاطر اين است که فقط از منظر حقوق غربي و ليبرالي به آن نگاه ميشود؛ نگاهي که مبتني بر سود، سرمايه و استعمار و بهره جنسي بيشتر است؛ 1 يعني ارزشهاي حاکم بر آن کاملا مادي بوده و همواره از طريق رسانه ها آن را بر همه تحميل مينمايد. در حالي که مکتب اسلام با يک نگاه همه جانبه، تأملّات دقيق ارزشي، اخلاقي، حقوقي و انساني را در مورد زنان اعمال ميکند.
البته فرهنگ سازان کشور ما هم با دامن زدن به مسائل حقوقي، توجه کمتري به مسائل اخلاقي پيرامون زنان مينمايند؛ يعني در تحقيقات و مناظرات و سخنرانيهاي خود، اين مسائل را فقط از منظر حقوق اسلامي مورد بررسي قرار ميدهند، حال آنکه پرداختن به مسائل حقوقي زنان بدون توجّه به ابعاد اخلاقي و اجتماعي آن، امري معيوب خواهد بود. نپرداختن به مسائل خانواده و سخن گفتن از حقوق منهاي اخلاق از جمله اين موارد ميباشد. چه بسا همين تحليل نارسا و تک بعدي، موجب دامن زدن به مسائل اجتماعي زنان، بخصوص مسئله طلاق گردد. اين اشکال ميتواند در زمينه ورزش و اشتغال هم وجود داشته باشد. همين نگرشهاي تک بعدي است که کشور ما را به سوي جامعه سکولار و تفکّر فمينيستي پيش برده است. 2
از اين رو، يکي از رسالتهاي مهم کارشناسان، نوشتن مقالات متعدّد، تحليل و تطبيق درست اخلاق بر مسائل زنان و نقش آن در هدايت و حمايت از جامعه زنان ميباشد؛ چيزي که اين نوشتار به قدر توان خود در پي آن است.
معرفي بهترين الگو
معرّفي و بررسي يک الگو براي تبيين نظام اخلاقي و حقوقي زن ضروري به نظر ميرسد و براي اين کار حضرت زهرا (عليها السلام) بهترين نمونه تاريخ است. رفتار پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) و حضرت علي (عليه السلام) با حضرت زهرا (عليها السلام) مي تواند نمايانگر مسير تکامل و تعالي قرار گيرد. اگرچه شناخت مکتب علوي و مباني آن (که ميتواند افرادي همچون امامان معصوم (عليهم السلام) را پرورش دهد) بسيار مهم تر از شناخت خود افراد است3 امّا به خاطر جايگاه ويژه الگو در تربيت و هدايت انسان ها، معرّفي آن از اهميّت ويژهاي برخوردار است. حضرت صدّيقه طاهره (عليها السلام) بهترين الگو براي زنان جهان است که درباره او کمتر سخن گفته شده. زني که طبق روايات، 75 تا 95 روز آخر عمرش با مراودههاي بين او و جبرئيل سپري گرديد؛ فرشته وحي تمام مسائل و مصائب ذرّيّه فاطمه زهرا (عليها السلام) را به وي رساند و کاتب وحي، حضرت امير (عليه السلام) آن را نوشت. 4
تعريف اخلاق
منظور از اخلاق در اينجا توجّه عاطفي و وجداني به ديگران است. اين معنا مورد تأکيد آيات و روايات نيز ميباشد؛ يعني اسلام در روابط انسان ها، به دنبال تأثيرات نفساني و کمالات معنوي است. 5 از اين رو، بر هر انساني لازم است تا در برخورد با ديگران، بخصوص زنان، به دنبال شناخت وظيفه الهي و انجام آن باشد. در چنين تعاملي، نه تنها فرد مقابل تحقير نمي شود، بلکه طرفين همواره به وظايف خود ميانديشند تا علاوه بر حفظ کرامت ديگران، موجب ارتقاي معنوي يکديگر نيز بشوند.
مرز اخلاق و حقوق
مسائل حقوقي در بسياري از موارد با اخلاق ارتباط نزديک پيدا ميکند؛ چرا که اين مسائل هم جنبه اخلاقي و هم حقوقي دارند و به نظر ميرسد که دايره اخلاق اسلامي همه مسائل حقوقي زنان را در بر ميگيرد. يعني اين مسائل ممکن است، علاوه بر مجاز و ممنوع بودن، با خوب و بد بودن هم ارزش گذاري شوند که در واقع، ضمانت اجرايي اولي با دولت ميباشد و دومي توسط وجدان و عقل صورت ميگيرد؛ چه اينکه دايره اخلاق ميتواند تمام احکام و فرامين ديني را شامل شود. 6
تفاوت احکام حقوقي و اخلاقي
احکام حقوقي تفاوت هايي با احکام اخلاقي دارند. در ذيل به برخي از اين تفاوت ها اشاره ميگردد:
1. احکام حقوقي فقط براي تنظيم روابط اجتماعي هستند، در حالي که هدف اخلاق اسلامي فوق هدف حقوقي بوده و منحصر به اهداف دنيوي نمي شود.
2. احکام حقوقي ضمانت اجرايي دولتي دارند، امّا ضمانت اجرايي احکام اخلاقي وجداني است.
3. در احکام اخلاقي تأثيرات نفساني و کمالات معنوي دنبال ميشود، حال آنکه حقوق براي رعايت حال جمع، جامعه و ديگران است.
4. ارزش احکام اخلاقي به نيّت فاعل مختار بستگي دارد، امّا در احکام حقوقي نيّت تأثيري نداشته و ظاهر افعال مدّنظر است. 7
5. قواعد حقوقي تکاليفي الزام آور ميباشند، اما در قلمرو اخلاق تکاليف الزامي و استحبابي وجود دارد. 8
اصالت حقوق يا اخلاق؟
براي حلّ اين مسئله بهتر است ماهيت زن مورد مطالعه قرار گيرد. اين بررسي ميتواند از ديدگاه مکاتب گوناگون باشد، لکن موضوع مورد بحث ايجاب مينمايد تا با کمک قرآن و حديث به حلّ آن پرداخته شود.
اگرچه مکاتب سکولار سعي کرده اند قلمرو مسائل ديني و اعتقادي را از مسائل حقوقي و اخلاقي جدا کنند تا نغمه جدايي دين از شئون دنيوي را سر دهند، اما مکتب اسلام چنين تفکيکي را نپذيرفته و حوزههاي ارتباطي انسان را جداي از هم نمي داند؛ يعني ارتباط انسان با خدا، خود و ديگران جداي از هم نيستند. 9
آيات و روايات مجموعه عظيم و سرشاري از احکام حقوقي و اخلاقي موجود ميباشند و در کنار فرامين فقهي ريشه در معارف ديني دارند که جداي از هم نيستند. 10
بعضي از انديشمندان اسلامي تفاوت احکام حقوقي ميان مرد و زن را به معناي برتري مرد بر زن گرفته اند. چه بسا اين نگرش جامع نبوده و با يک نگاه تک بعدي به مسائل زنان به دست آمده باشد. در کل، نگرش سطحي به مسائل ديني نظرات ناصوابي را به دنبال دارد که اين نگرش نيز از آن مستثنا نمي باشد. البته در اطراف اين موضوع، تحليلهاي نادرست متعددي وجود دارد که بررسي بعضي از آن ها ضروري به نظر ميرسد.
اوج گرايي و تکامل مرد و زن
در تفکّر قرآني، زن پا به پاي مرد تکامل پذير و اوج گراست و در پرتو شناخت و عمل ميتواند به چکاد تعالي انساني دست يابد. از اين رو، خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: (إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَ الذَّاکِرِينَ اللَّهَ کَثِيراً وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّاللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً.) (احزاب: 35)
بدين سان، اشکالاتي که بر نابرابري حقوق زن وارد ميشود، مردود ميگردد؛ زيرا قرآن کريم اوصاف زن را در کنار اوصاف مرد برشمرده و استعدادهاي آن دو را براي رسيدن به کمال، يکسان دانسته است. قرآن کريم، زن را موجودي با همه ويژگيهاي انساني ميداند. 11
مهمترين تفاوت در نگاه ظاهري
عدهاي درنگاه ظاهري براي توجيه تفاوت مرد و زن و اثبات نقصان عقلي زن، به هر وسيلهاي حتي روايات متوسل شده اند، لکن با يک بررسي مقتضي، ضعف استدلال اين گروه آشکار ميشود.
وقتي در قرآن از نقصان عقلي زن سخني به ميان نيامده و در روايات، ضعف عقل او يک استدلال جزئي بوده و اگر استدلال کلي باشد به عواطفش ربط داده ميشود، 12 پس نقصان عقلي مطرح شده را بايد در امور ديگر جستوجو کرد؛ چه اينکه حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايند: «اياک و مشاورة النساءالاّ من جربت بکمال عقل»؛ 13 از مشاوره با زنان بپرهيزيد، مگر کسي که بلوغ و کمال عقلي او تجربه شده باشد. بنابراين، تفاوتهاي مرد و زن، نوعي تناسب است نه نقص و کمال؛ يعني اين تفاوت ها براي تناسب است تا زندگي مشترکي را براي اهداف عاليه فراهم آورند. 14
قوّت و ضعف عقل در روايات
عقل انسان اگر در معرض آفات نفساني قرار گيرد دچار ضعف و تغيير ميشود. در پارهاي از روايات به قوت و ضعف عقل اشاره شده است و زن يا مرد بودن تاثيري در آن ندارد. عجب و خود پسندي، 15 هم نشيني با جاهلان، 16 زياده طلبي، 17تکبّر و خودبزرگ بيني، 18 شهوت راني و هوس بازي19 از جمله آفات عقل ميباشند.
دسته ديگري از روايات، عقل و عاقل را به داشتن سجاياي انساني معرفي نموده اند. مخالفت با هواي نفس، دين داري، و کمال طلبي سجاياي انساني هستند که معرّف قدرت عقل انسان ميباشند. 20
منشأ ضعف
با بررسي اين دسته از روايات، به نظر ميرسد ضعف عقلي زن صرفاً جنبه عارضي داشته باشد، نه اينکه ذاتاً عقل زن ناقص يا ضعيف تر از مرد باشد. از اين رو، معلوم ميگردد که موانع سير کمالي زن، نه در ضعف عقلاني او، بلکه ريشه در جنبههاي عاطفي و اخلاقي وي دارد. وجود زنان دانشمندي که پا به پاي مردان مدارج عقلي و علمي را طي نموده اند، تأييدي بر اين مطلب ميباشد. براي جبران ضعف عقلي زن، بيشتر بايد به جنبههاي اخلاقي در مورد زنان توجّه نمود. صرف نگاه عاطفي و احساسي، انسان را دچار زندگي خيالي نموده و از زندگي عقلايي و انساني دور مينمايد، امّا التزام به فرامين اخلاقي به عنوان فقه اکبر، جهت درستي به عواطف داده و زندگي انسان را عقلايي و الهي مينمايد.
معاني عقل
عقل داراي معاني متفاوتي بوده و هر معنا، تحليل خاص خود را ميطلبد. برخي عقل را به معناي هوش و استعداد دانسته اند که از نظر روان شناسي تفاوتي بين دو جنس وجود ندارد. عدّهاي کوچک تر بودن نيمه راست مغز زن را به حساب ضعف عقلي وي گذاشته اند. اگر اين استدلال درست باشد، پس بايد کوچکي نيمه چپ مغز مرد را هم ضعفي براي او محسوب کرد.
برخي ديگر، عقل را به معناي قوه استدلال و منطق ميدانند. اين تعبير، چه به معناي عقل منطقي باشد يا عقل فلسفي، 21 تفاوتي در اصل تعقّل بين آن دو وجود ندارد.
براي عارضه ضعف عقلاني زن، چند توجيه وجود دارد:
الف. اگر عقل را به معناي درک کليات منطقي يا فلسفي بدانيم، به نظر ميرسد که تفاوتي بين مرد و زن نباشد، مگر اينکه زنان به علت جزئي نگري در مسائل، علاقه کمتري به اين بخش از علوم نشان ميدهند.
ب. عواطف زن معمولا بر جنبه عقلاني او غالب است و اين حقيقت قدرت عاطفي او را اثبات مينمايد و به معناي ضعف عقلي نمي باشد.
ج. عده ديگري که عقل را به معناي عقل اجتماعي دانسته اند و ميگويند: عقل اجتماعي مردان قوي تر است؛ چون داراي مديريت، سياست، فکر اقتصادي، علمي، تجربي و رياضي قوي تري هستند. 22 لکن اين برتري براي مرد يک فضيلت زايد است و معيار فضل براي او به شمار نمي آيد. 23
معاني عقل در روايات به گونهاي است که از آن ها براي نکوهش و نقصان زن استفاده نمي شود. در بعضي روايات، عقل به معناي «عقال» آمده است؛ يعني وسيلهاي که با آن نيروي غريزه و اميال را به بند ميکشند. 24 در معناي ديگري فرموده اند: «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»؛ 25عقل چيزي است که به کمک آن بندگي خدا ميسّر ميگردد و از راه آن بهشت به دست ميآيد.
اگر اين دو معنا را با علل روايي ديگر نقصان عقل در نظر بگيريم، حديث نقصان عقل حضرت امير (عليه السلام) به معناي موجبه جزئيه است که به فرد خاص اشاره دارد26 و اگر هم آن را استدلال کلي بدانيم، چه بسا منظور زنان بي ايمان باشد. 27
البته اثبات برتري عقل مرد بر زن کار آساني نبوده و از مجموع آيات و روايات و علم و تجربه اين برتري ثابت نمي شود. گذشته از آن، با تفکيک عقل نظري و عملي، ميتوان گفت: اگر عقل نظري در مردان قوي تر باشد، عقل عملي (به معناي وجدان اخلاقي) 28 در زنان قوي تر است؛ زيرا وجدان اخلاقي ناظر بر عواطفواحساسات ميباشدواين دودر زنان قوي تر است.
نتيجه
در مجموع، ميتوان گفت: از طريق تجربه، برهان و روايات، برتري عقل مرد ثابت نمي شود، همان گونه که نقصان ذاتي عقل زن اثبات نمي گردد؛ يعني حاصل روايات، تجربه و برهان چنين تفاوتي را اثبات نکرده و استدلال منطقي هم مغالطهاي بيش نيست.
برخي با يک استدلال مغالطهاي ميگويند: در اسلام عقل معيار کمال انساني است، هر کس عاقل باشد به کمال انساني نزديک تر است. بنابراين، مردان به خاطر قوت عقل به خدا نزديک ترند.
در اين استدلال، از اشتراک لفظي و مغالطه استفاده شده و حد وسط تکرار نشده است؛ چون عقل در صغرا به معناي مهار نمودن عقال هوا و هوس است و با آن بندگي خداوند صورت ميگيرد که در روايات به آن اشاره گرديده، اما در کبراي قضيه عقل به معناي عقل اجتماعي است. 29
در نهايت، تفاوت عقلي بين مرد و زن از ناحيه عقل ابزاري است؛ يعني عقلي که انسان ميتواند به کمک آن علوم را فرا گيرد. اين برتري هرچند براي مرد يک فضيلت به شمار ميآيد، اما فضل نيست؛ زيرا آنچه نزد خدا ارزشمند است و فضل محسوب ميشود، عقل ذاتي است که از آن به عقل عملي (به معناي نيّت، اخلاص، اراده، محبّت، و تقوا) تعبير ميشود. پس عقل ذاتي مقرّب درگاه خداست و اين حقيقت براي مرد و زن تفاوتي ندارد. 30
----------------------------------
پينوشتها
1ـ غلامعلي حداد عادل، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، ص 32.
2ـ محمدتقي مصباح، جامعه و تاريخ، ص 261.
3ـ مجله تبيان، «زن در انديشه امام خميني»، ش 8، ص 10ـ12.
4ـ همان، ص 20.
5ـ محمدتقي مصباح، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 60ـ61.
6ـ همو، حقوق و سياست در قرآن، ص 22 و 23.
7ـ همو، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 60 و 61.
8ـ همو، حقوق و سياست در قرآن، ص 22.
9ـ همان، ص 18ـ20.
10ـ همان.
11ـ محمد حکيمي، دفاع از حقوق زن، ص 26.
12ـ محمد دشتي، نهج البلاغه، خطبه 80 / مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 205 / عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال الهي، ص 370.
13ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 100، ص 253.
14ـ مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 201 و 202.
15ـ محمدرضا حکيمي، الحياط، ج 1، ص 180.
16ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 1، ص 160.
17ـ محمد محمدي ري شهري، ميزان الحکمه، ج 6، ص 431.
18ـ محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 78، ص 186.
19ـ نهج البلاغه، فيض، ص 330.
20ـ محمد حکيمي، دفاع از حقوق زن، ص 32ـ33.
21ـ محمدتقي مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، ص 32 و 33.
22ـ عبدالله جوادي آملي، پيشين، ص 250.
23ـ همان، 249.
24ـ عبدالله جوادي آملي، پيشين، ص 251.
25ـ محمدبن يعقوب کليني، اصول کافي، ج 1، ص 11، ح 3.
26ـ محمد دشتي، نهج البلاغه، خطبه 80، ص 32.
27ـ همان.
28ـ محمدتقي جعفري، وجدان، ص 29 و 60 و 145.
29ـ عبدالله جوادي آملي، پيشين، ص 250.
30ـ همان، ص 255.