خلاصه: نظر به اهميت طرح مسايل کاربردي در اين همايش خطير، نويسنده به عنوان يکي از جوانان کشور که طي بيست سال مشارکت در انواع فعاليتهاي فرهنگي و هنري (از دبستان تا دانشگاه) و تصـدي پستهاي فرهنگي در اين مـراکز و سازمانهـاي غـير دولتي، به زعم خود مشکلات اين قشر را از نزديک لمس کرده است، تلاش نموده بدون لفاظي هاي اديبانه و اطناب بيش از حد، به سراغ لب مطلب رفته و بر واقعياتي که براي هر فرد آشنا با مسايل فرهنگي جامعه کاملاً آشکار بوده و نيازمند ارجاع به منابع ديگر نباشد، تکيه نمايد.
قبل از ورود به بحث اصلي يعني آسيبشناسي نظام آموزش و پرورش لازم ميدانم به دو نکته اشاره نمايم: اول اينکه، به نظر مي رسد يکي از مهمترين مشکلاتي که در سيستم فرهنگي و به ويژه تعليم و تربيت کشور وجود دارد و ناشي ازعدم وجود يک نقشه مهندسي است، عدم اولويت بندي در اختصاص توجه و امکانات در سطوح مختلف تربيتي خصوصاً در دو سطح آموزش و پرورش و آموزش عالي است.
اينکه چرا پس از گذشت 28 سال از پيروزي انقلاب اسلامي هنوز دستاندرکاران مسايل فرهنگي کشور به جاي برنامهريزي و تلاش براي طراحي يک نظام تربيتي جامع و مانع که حدود بيست ميليون دانش آمـوز را از سن هفت تا هجـده سالگي تحـت پوشش قرار دهد و از بروز معضلات و مشکلاتي که امروز گريبانگير نسل جوان ما است پيشگيري نمايد، تنها توجه خود را به حدود يک ميليون دانشجو - البته آن هم بيشتر در حد شعار- معطوف نموده اند، جاي سؤال دارد.
به عنوان مثال، در حالي که علت تعداد زيادي از طلاقها در کشور ما نداشتن مهارت دختر و پسر در تشخيص معيارها و ملاکهايي است که بايد در طرف مقابل وجود داشته باشد، متوليان فرهنگي کشور به جاي گنجاندن دروسي مرتبط با اين امر در دبيرستانها، فکر کرده اند که ميتوانند با برگزاري يک جلسه سخنراني در يک دانشگاه چند هزار نفري آن هم در يک تالار پانصـد نفري، مشکل تمـام جـوانان کشـور را حل نمايند (هر چند که اين گـونه کارها نيز بيشتر ايدههاي فردي است تا امري برنامهريزي شده در وزارت علوم).
هـمين اتفاق به طـور مشابه در مـورد کتب شهيد مطهري روي داده است. به گونه اي که عليرغم تأکيد رهبر معظم انقلاب مبني بر لزوم ورود گفتارها و انديشه هاي اين شهيد بزرگوار به متون درسي مدارس، هيچگونه اقدام قابل توجهي از سوي وزارت آموزش و پرورش صورت نگرفته است و باز هم در دانشگاهها توسط نهاد مقام معظم رهبري تلاش شده است که از راه اهداي جوايز مختلف، دانشجويان را به سمت مطالعه اين کتب بکشانند که عليرغم تلاشهاي خالصانه، مانند بسياري از برنامه هاي ديگر اين نهاد، تنها عده اي خاص از دانشجويان مذهبي که درصد کمي از کل دانشجويان را تشکيل مي دهند از اين برنامه استقبال مي نمايند. به همين لحاظ است که يکي از آرزوهاي هميشگي نويسنده اين بوده است تا روزي اين نهاد از دانشگاهها به دبيرستانها جهت اداره امور پرورشي منتقل شود. چرا که معتقد است اگر يک صدم بودجه هايي که امروزه نهاد، بيشتر آن را صرف امور پرهزينه و روبنايي مانند اردوهاي زيارتي مي نمايد، در دبيرسـتانها صـرف امـور زيربنايي کند، اثـر آن از لحاظ عمق و گستره مخاطبين ده ها برابر دانشگاهها خواهد بود.
اما دومين؛ نکته اي که در ادامه بحث قبلي قابل ذکر است، لزوم اصلاح انگاره غلطي است که بعضي مسؤولين فرهنگي داشته و فکر مي کنند کار فرهنگي اي ثمربخش است که هزينه مالي بيشتري صرف آن شود و نتيجه آن چاپ هزاران پوستر و پلاکاردي است که نهادهاي مختلف فرهنگي از بيت المال مصرف نموده و مي پندارند مي توانند بدين وسيله اثري در فرهنگ کشور بگذارند. جالب اينجا است که در مقابل انتقادات، سعي مي کنند کيفيت ظاهري آنها را بالاتر برده يا ابعاد آن را بزرگتر نمايند. در حالي که از نظر نگارنده کار فرهنگي کاري است که با کمترين هزينه بيشترين بازده را داشته باشد، چرا که کار فرهنگي در اصل با انديشه سر و کار دارد نه صرفاً با حواس ظاهري.
بر همين اساس در طرح ارائه شده سعي بر اين بوده که نشان داده شود چگونه مي توان با استفاده از يک سري امکانات اوليه و در دسترس به نتايجي بزرگ رسيد و بسياري از آرمانهايي را که در آغاز دستنيافتني به نظر مي رسد با يک طراحي و برنامهريزي حساب شده قابل دسترس نمود. لذا آنچه در ادامه مقاله خواهيم آورد ترکيبي است از آسيبشناسي نظام آموزش و پرورش و راهکارهايي براي اصلاح اين سيستم که از طريق آن، پايه هاي فرهنگي کشور را مي توان تقويت نمود و بسياري از معضلات جامعه جوان کشور را حل کرد. لازم به ذکر است که در اين طرح تنها روي اصلاح چند مشکل عمده متمرکز مي شويم. لکن به دليل اينکه اکثر مشکلات فرهنگي جامعه با هم در ارتباط هستند براي ساير مقولات مي توان از اين شيوه الگوبرداري نمود.
آسيب ها و راهکار ها
به نظر مي رسد نظام آموزش و پرورش ما براي تربيت انسانهايي هدفدار، با نشاط، داراي اعتماد به نفس، خلاق و کوشا، ديندار و در يک کلمه داراي حيات طيبه بايد در سه زمينه اصلاح شود:
1- سيستم آموزشي.
2- محتواي کتب درسي.
3- نيروي انساني.
در موارد زيادي براي رسيدن به يک هدف مشخص مثلاً، تعميق ريشه هاي اعتقادي در دانش آموزان به گونه اي که به جاي انفعال در مقابل شبهات فکري به دنبال رفع آنها (حداقل براي خود) باشند، بايد هر سه زمينه فراهم باشد.
براي روشنتر شدن موضوع خوب است به ذکر مثالي بپردازيم:
امـروزه هـر فـرد آگاهـي به ويژه کساني که با نسل جوان در ارتباط هستند، مي دانند که فارغالتحصيلان دبيرستانهاي ما اکثراً از معارف اسلامي آگاهي بسيار سطحي داشته، حتي گاهي اطلاعات آنها راجع به اصول اوليه مذهب که در کتابهاي درسي شان هم آنها را خوانده اند بسيار پايين است، چه رسد به اينکه در مقابل شبهـات عقيدتـي توان ايستادگـي و پاسخگويي داشته باشند، مگر کساني که از راههايي غير از مدرسه مثل هيأتها و مساجد تغذيه شده باشند (متأسفانه نقش خانواده ها در اين زمينه بسيار پايين آمده، اکثراً اين وظيفه را به عهده مدارس ميدانند).
علت اين مشکل را مي توان به هر سه مؤلفه اشاره شده مربوط دانست، يعني:
اگر دانش آموز ما حتي مسايلي را که در کتب بينش اسلامي آموخته است به ياد ندارد، به دليل سيستم حفظ محوري است که بر نظام آموزشي ما حاکم است. طبيعي است که تا وقتي دانش آموز در دوره راهنمايي به کتاب معارف اسلامي - با هر نامي که مي خواهد باشد - به ديد يک کتاب درسي نگاه مي کند که بايد آن را حفظ نموده و خرداد ماه امتحان دهد يا در دوره دبيرستان به چشم کتابي که در کنکور ضريب دو دارد نگريسته و تلاش مي کند هر جمله آن را به جاي به دل سپردن تبديل به يک تست کنکور نمايد، نبايد از وي انتظار داشت که اين اطلاعات را چندي بعد از ياد نبرد و از معلم هم انتظاري نيست که غير از اين که از دانش آموزان بخواهد کتاب را باز کرده و از روي درسها روخواني نمايند، کار ديگري بکند.
اين در حالي است که شايسته است در دوره راهنمايي اين کتابها اصول اوليه و مهم را ارائه دهند و در دوره دبيرستان، ضمن اين که بايد خيال دانش آموز را از دغدغه دخالت درس بينش اسلامي در کنکور راحت کرد، در کتابهاي درسي تنها به يک سري سرفصل ها اشاره شده و از معلم خواسته شود که در کلاس هر مورد را به بحث گذارد و با مشارکت دانش آموزان در اظهار عقايد مخالف و موافق، شبهاتي را که در ضمير ناخودآگاه وي نقش بسته بيرون بکشد و او را تشويق به تحقيق در مورد آنها نمايد. طبيعي است که در اين ميان بدون داشتن معلماني که بتوانند از عهده سؤالات کنجکاوانه دانش آموزان برآيند يا حاضر باشند براي يافتن جواب و ارائه آنها وقت بگذارند، چنين امري امکانپذير نخواهد بود.
بر همين اساس نگارنده يقين دارد اگر به کساني که سيستم حفظ محور کنوني را وحي منزل دانسته و فکر مي کنند هر کلاس بايد کتاب درسي داشته و نمره و امتحان در کار باشد، وظيفه آشناسازي دانش آموزان با کتب شهيد مطهري واگـذار شود، با تبديل آنها به يک سـري کتب درسي خشک و بي جاذبه ضمن اينکه از شيريني کلام استاد خواهند کاست با نمره اي کردن اين دروس و تبديل آن به يک درس شب امتحاني، تمام بهره هاي مورد نظر از آن را از بين خواهند برد.
به نظر مي رسد براي اصلاح سيستم آموزشي بايد از سال اول دبستان شروع کرد. هميشه اين سؤال در ذهنم بوده است که چطور حدود صد سال پيش اکثر خردسالان در مکتب خانه ها حداقل با قرآن، گلستان و بوستان انس کامل پيدا مي کردند اما امروز که کودکان ايراني از لحاظ هوش و استعداد در سطح بالاتري هستند هنوز ما درگير اين مسأله هستيم که چرا نه تنها دبيرستاني ها که اکثر دانشجويان ما کتابهايي چون مثنوي يا گلستان را ورق نزده اند. پاسخ بسيار روشن است: نبود يک نقشه مدون براي آشناسازي تدريجي دانش آموزان با ادبيات غني فارسي از دبستان تا دانشگاه. مطمئناً اگر از همان سال اول دبستان در کنار کلاسهاي خشک فارسي از معلمان ميخـواستيم - به جـاي دادن تکاليف اضـافه به دانشآموزاني که به تازگي از مهدکودکها آمدهاند- در قسمتي از کلاس قصهها و اشعار آموزنده برگرفته از کتب ادبي فاخر را بخوانند، ضمن ايجاد نشاط در کلاسها زمينه شکوفايي استعدادهاي آنان فراهم مي آمد.
اين مي تواند راهي باشد براي رفع معضل پايين بودن سرانه مطالعه و کتابخواني در کشور که سالها است دست اندرکاران فرهنگي درباره آن به گله و شکايت پرداخته اند، لکن راهحل قابل دسترسي براي آن ارائه ننموده اند. بلکه متأسفانه چنانچه قبلاً گفته شد راحت ترين راه را انتخاب نموده و راه چاره را تجـهيز کتابخانه در تمام مـدارس کشور اعلام مـي نمايند؛ يعني کاري پرهزينه که به اين زوديها محقق نخواهد شد. البته اگر چنين اتفاقي هم رخ دهد و حتي در منزل هر دانش آموز يک کتابخانه ايجاد شود به دليل نبود فرهنگ مطالعه و نچشيدن لذت انس با کتاب در کودکي فايده چنداني حاصل نخواهد شد، چنانچه در حالحاضر بسياري از کتابخانه هاي مجهز در مدارس مشتريان چنداني ندارند.
اين در حالي است که به نظر مي رسد با يک برنامهريزي و تقديم تنها تعداد کمي کتاب برگزيده به هر مدرسه راهنمايي و دبيرستان طبق طرحي که خواهد آمد مي توان به نتايج بزرگي دست يافت. بر اين اساس در کنار ساير کلاس هاي درسي کلاسي تحت عنوان کلاس کتابخواني در دو مقطع مزبور ايجاد مي گردد. در ابتداي کلاس کتابهاي مزبور در اختيار آنان قرار گرفته تا هر يک به انتخاب خود به مطالعه يکي از آنها بپردازد و تنها وظيفه معلم اين است که فضاي کلاس را در اين مدت آرام نگاه داشته، خود نيز به مطالعه بپردازد. تجربه نشان مي دهد که اگر کتابها به خوبي گلچين شده باشند بيشتر دانشآموزان با خواندن چند صفحه نسبت به مطالعه آن اشتياق پيدا مي کنند. لذا اين کلاسها مي تواند طي 7 سال مداومت به تحولي بزرگ منجـر گردد که منافع حاصله از آن بيشمار خواهـد بود. به طـور مثال، مشکلي چون نداشتن فيلمنامهنويسان قدرتمند که يکي از معضلات کنوني سينماي کشور ما است تنها از چنين راهي حل خواهد گرديد.
باز هم علاقهمندم بدون کلي گويي، به يکي ديگر از آسيبهاي فرهنگي نسل جوان يعني بحران هويت اشاره نمايم که عامل بسياري از مشکلات روحي چون سرخوردگي، نا اميدي و بيانگيزگي بوده و مشکلاتي چون اعتياد، فرار از خانه و خودکشي را در پي دارد. در اين مورد هم متوليان امر به اشتباه، دانشجويان را تمام جوانان مملکت فرض کرده، تصور کرده اند که مي توانند با حضور چند مشاور به صورت شبانه در خوابگاه هاي دانشجويي چنين معضلي را از بين ببرند ( يا حـداقل براي رهـايي از عـذاب وجـدان خود کاري کرده باشند). غافل از اينکه دانشجويـي که هيچگاه فرهنگ مراجعه به مشاور در او دروني نشده است به خصوص در چنين سني به راحتي حاضر نيست مشکلات شخصي و خانوادگي خود را به فردي که او را برتر از خود نمي داند ارائه نمايد. لذا آنچه در واقعيت مي بينيم يعني عدم استقبال از چنين طرحهايي کاملاً قابل پيشبيني است.
اما به نظر ميرسد براي حل اين مشکل دو راهکار مکمل وجـود داشته باشد. راه حـل اول، عمق بخشيدن به محتواي کتب درسي چه از لحاظ عقيدتي و چه از لحاظ ارائه الگوهايي است که علي رغم تنوع و نيز امکان ايجاد احساس تعلق در جوان ايراني - مانند زندگينامه شهداي دفاع مقدس- چندان در معرض ديد ايشان قرار نگرفتهاند. راه حل دوم، که به نظر ميرسد شاه کليد حل بسياري از مشکلات نسل جوان باشد حضور فردي دلسوز، آگاه، متعهد و خوش فکر در هر مدرسه است که ميتواند نقش مشاوري امين را براي دانش آموزان راهنمايي و دبيرستان ايفا کند. به ويژه اين که در اين سنين نوجوانان به دليل عدم توانايي پدر و مادر در برقراري ارتباطي دوستانه با ايشان شديداً به دنبال فردي مي گردند تا بتوانند با او ارتباط دوستانه برقرار نموده و مشکلاتشان را براي او بازگو نمايند. اين فرد که مي توان او را معلم پرورشي هم ناميد برخلاف کساني که سالها پيش با همين نام در مدارس فعاليت مي کردند - ولي متأسفانه به جز برگزاري چند مسابقه فرهنگي هنري نقش ديگري نداشتند و لذا غير از چند درصد از دانش آموزان هيچ گونه تعاملي با ساير آنان برقرار نمي کردند- بايد فردي باشد که وظايف او تعريف شده و آموزشهاي لازم را گذرانده باشد. تجربه فردي نگارنده نشان داده است که اگر اين فرد - مي تواند يک طلبه يا دانشجوي خوشفکر باشد- به درستي وظيفه خود را که نزديک شدن به تک تک دانشآمـوزان از طـريق برگزاري انواع مراسم فـوق برنامـه و سپس واکاوي مشکلات فردي و اجتماعـي و ارائه مشاوره به او اسـت، انجـام دهد، مي تواند از بروز بخش عظيمي از مشکلات فرهنگي که نسل جوان امروز را تهديد مي کند، پيشگيري نمايد.
به نظر مي رسد تربيت چنين نيروهايي هر چقدر هم هزينه در بر داشته باشد نسبت به مخارجـي که به خاطر بروز ناهنجاري-هاي ناشي از فقدان اين آموزش ها بايد صرف شود بسيار کمتر مي باشد، لکن در صورت تهيه نقشه فعاليتهاي فرهنگي در کل کشور خواهيم ديد اگر بسياري از هزينه هاي فرهنگي مديريت شود مي توان قسمت اعظم مخارج مورد نياز براي چنين طرحهايي را فراهم نمود. به طور مثال در حال حاضر سالانه مبالغي صرف آموزش تعدادي از طلاب و دانشجويان بسيجي سراسر کشور با نام طرح ولايت مي گردد که طي آن مباني انديشه اسلامي و پاسخ به يک سري شبهات آموزش داده مي شود. هرچند اين آموزشها در مجموع مفيد هستند ولي به دليل اشتباه رايج، از دانشآموختگان خواسته مي شود تا آموخته هاي خود را در دانشگاه به کار گيرند. در حالي که تجربه نگارنده- به عنوان يکي از اين دانش آموختگان- نشان داده اکثر اين افراد محملي در دانشگاه براي ارائه دانش خود نمي يابند.
اما اگر از همين دانشجويان که اکثراً نيروهاي متعهد و دلسوزي بوده و حاضرند بدون هيچگونه نفع مادي در راه آرمانهاي انقلاب تلاش نمايند، خواسته شود تا هرکـدام چند دبيرسـتان اطـراف دانشگاه خـود را پوشش داده و با حضـور در جمع دانشآموزان ضمن ارائه مشاوره تحصيلي به آنان در ساعتي مشخص، در جهت تحکيم مباني انديشه اسلامي آنهـا نيز کوشش نمايند، علاوه بر اين که هـزينه چندانـي بر سيستم تحميل نميکند، مي تواند نتايج بسيار زيادي چه براي خود اين افراد، مثلاً آماده شدن ايشان براي قبول معلمي پرورشي و چه براي دانشآموزان که اکثراً در اين سنين از لحاظ الگو گيري بسيار مستعد هستند، در بر داشته باشد. در واقع اين همان اتفاقي است که در بسياري از هيأتهاي مذهبي روي مي دهد، يعني چند جوان دلسوز توانسته اند با کمک همديگر تعداد زيادي از نوجوانان محله را از کوچه و خيابان جمع کرده و در قالب جلسات دوستانه و صميمي به تعميق باورهاي اعتقادي آنها بپردازند. الا اينکه اگر اين اتفاق در مدارس رخ دهد، مي توان جمعيتي بيست ميليوني را از گزند بسياري مخاطرات روحي و عقيدتي رهانيد. بايد توجه کرد که ما از طرح ولايت به عنوان طرحي که برپايه و اساس صحيحي بنا شده نام برديم و الا در حال حاضر در نهادهاي متعدد فرهـنگي کشور مبالغ کلاني با نام فعاليت فرهنگي صرف امور بيهوده اي ميشود که با تجميع آنها مي توان بسياري از موانع را از سر راه برداشت.
بديهي است که آنچه در اين مختصر بيان گرديد تنها نمونهاي از دهها طرح فرهنگي است که بايد در قالب يک نقشه جامع براي تربيت نسل جوان تدوين گردد. براي رسيدن به اين هدف نيازمند افرادي با تجربه هستيم تا بدون ترس از ساختارشکني و به ويژه با ياري گرفتن از خود معلمان و جوانان، ساختار فرسوده و نا کارآمد آموزش و پرورش کشور را متحول سازند.