مقدمه
بيان مسأله: يکي از مسائل مهم در جوامع، حفظ حقوق زنان و برقراري عدالت بين انسانهاست. امروزه زنان نيز چون مردان، طالب بهرهمندي از حقوق خويشند. ماده 1 اعلاميه جهاني حقوق بشر در اين مورد مينويسد: تمام افراد بشر آزاد به دنيا ميآيند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند. در مادة 2 نيز تأکيد ميکند: هر کس ميتواند بدون هيچگونه تمايز، مخصوصاً نژاد، رنگ، جنس، زبان و مذهب از تمام حقوق و آزاديهاي مندرج در اين اعلاميه برخوردار گردد. توجه به استفاده از مواهب طبيعي و اجتماعي به صورت يک حق غيرقابل انکار مطرح شده است. در کشورهاي اسلامي نيز ـ چون ساير کشورها ـ مسئله حقوق بشر مورد دقت نظر قرار گرفته است. اما از مشکلات موجود، تصور وجود اختلاف بين ديدگاه اسلامي و حقوق انساني ميباشد که بعضاً منجر به ايجاد شکاف و فاصله بين جوامع مسلمان و عرف بينالملل مبتني بر حقوق بشر ميشود. از موضوعات پرمناقشه در اين بخش ميتوان به موضوع نسبت ميان زنان و حقوق بشر يا حقوق انساني و جنسيت اشاره کرد. مقاله حاضر در پي آن است که با رجوع به کتاب آسماني مسلمانان، قرآن کريم ـ به عنوان تنها منبع مورد اتفاق و وثوق تمامي مسلمانان ـ به بررسي موضوع حقوق انساني با رويکرد جنسيتي بپردازد، تا روشن گردد که متن حقيقت پيام الهي چيست؟ پيامي که قابل دسترس در کليه زمانها و مکانها باشد. آنچه در پي ميآيد نه استنباطي فقهي است و نه برداشتي تفسيري، بلکه تلاشي است از يک پژوهشگر که با متن قرآن سروکار دارد.
ضرورت و اهميت
«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً».
نوع انسان به جهت آن که از جانب خداوند تکريم شده است شايسته احترام ميباشد و سراسر قرآن کريم توجه به اين ارزش ذاتي انسان ميباشد؛ انساني که شايسته دريافت روح الهي شده است. انسان به دليل انسان بودن از حقوقي برخوردار است که کسي حق سلب اين حقوق را از ديگري ـ مگر در چارچوب قانون ـ ندارد.
موضوع حقوق انساني زنان و جنسيت در اسلام نيز از آن رو اهميت دارد که جامعه امروز در اين مورد تا حدودي گرفتار کج فهمي شده است، گروهي قائل به تفاوت کامل ماهوي ميان زن و مردند و هرگونه تلاش در جهت تصحيح اين نگرش را انحراف از حقيقت اسلام ميپندارند. گروهي ديگر نيز قائل به عدم همخواني در عبارت حقوق انساني و اسلام بهويژه در مورد زنان ميباشند. اين گروه نيز معتقدند امکان اين آشتي وجود ندارد و اسلام استعداد برقراري مساوات و برابري انسانها به دور از جنسيت و نزديکي به حقوق بشر را ندارد و آنچه در اسلام آمده مربوط به اعصار گذشته است و امکان بازخواني آن با شرايط جديد وجود ندارد. نتيجه اين جدايي در جوامع مسلمان منجر به ايجاد تضادي در هويت بهويژه در بين زنان شده است. آنان از سويي علاقهمند به حفظ هويت ديني و ملي خود ميباشند و از سوي ديگر براي کسب حقوق انساني خود و بهرهمندي از مظاهر دنياي مدرن در تلاشند و در حالتي که قهر ماهوي بين اين دو ويژگي القا شود اين زنان ـ و حتي جوامع آنان ـ در معنا و هويت گرفتار پارادوکسي ميشوند که بعضاً منجر به افراط و تفريط در اين موضوع و حتي بحرانهاي اجتماعي ميگردد، از اين رو چنين مطالعهاي ضروري است تا روشن شود که آيا وجود چنين تعارضي قطعي است يا اصرار بر اين تعارض، برخاسته از تلقي خاص از دين و حقوق بشر ميباشد و آيا ميتوان بين دو مفهوم اشاره شده وفاق و آشتي برقرار نمود که در اين صورت جوامع مسلمان از اين سردرگمي رها شده و ناچار به انتخاب بين دو مقوله حقوق انساني زنان و اسلام نباشند.
گفتني است کساني قادر به ايجاد تغيير و تحول در جوامع خويشند که با انديشههاي مردم خود آشنا بوده، اقتضائات زمان را بشناسند و حتيالامکان بين اين دو ارتباط منطقي و عقلايي ايجاد نمايند.
حقوق انساني زنان و جنسيت در قرآن
خداوند نوع آدم را کرامت ذاتي بخشيده است که سواي رنگ و نژاد، طبقه و جنسيت بر نوع انسان عطا شده است: «و همانا بني آدم را کرامت بخشيديم...».
«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً».
جهت رفع شبهه، خلقت متفاوت انسانها در آيات مختلفي بر اين مسئله تأکيد ميورزد؛ از آن جمله ميفرمايد:
اي مردم ما شما را از زن و مردي آفريديم و شما را گروهها و قبايل مختلف قرار داديم تا شناخته بشويد (به شکل متعارف با يکديگر تعامل کنيد) به راستي که با کرامتترين شما نزد پروردگار همانا با تقواترين شماست.
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ».
زن و مرد از حقيقت واحدي خلق شدهاند و وجه تمايز انسانها از ساير موجودات در حقيقتي است که ارتباط چنداني با جسم و پيکره انساني ندارد و همانا روح و روان انسان است که در اين حقيقت تمامي انسانها مشترکند.
از آن جا که زن و مرد، هر دو از يک حقيقت آفريده شده و از حيث انسانيت برابرند ـ در نتيجه ـ از حقوق انساني يکساني نيز برخوردارند. براي روشن شدن موضوع به عمدهترين حقوق انساني از جمله: حق حيات، حق آموزش، حق ازدواج، حق اشتغال و استقلال اقتصادي، حق امنيت و زندگي اجتماعي، حق مشارکت سياسي و دستيابي به قدرت، حق زندگي اجتماعي، حق مشارکت سياسي و دستيابي به قدرت و حق زندگي معنوي از نگاه قرآن پرداخته شده است و همچنين موضوع جنسيت در اين بحث مورد توجه قرار گرفته است.
الف) حق حيات و زندگي
همه انسانها صرفنظر از جنسيتشان حق دارند زندگي کنند و به بقاي خود ادامه دهند؛ مگر اين که به حيات و حيثيت ديگري، خدشه وارد نمايند که در آن صورت، تکليف را قانون معين مينمايد.
در کتاب آسماني مسلمانان تصريح شده است که زن و مرد از يک حقيقت واحد خلق شدهاند و هيچ يک را بر ديگري برتري نيست:
اي مردم تقوا پيشه کنيد از پروردگارتان که شما را از يک حقيقت واحد آفريد و از همان حقيقت زوجش را خلق نمود.
«يَأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِيراً وَنِسَآءً».
همچنين در ديگر آيات قرآن کريم مثل آيه 189 سورة اعراف با همين مضمون تأکيد ميفرمايد: شيوة آفرينش زن و مرد در تمامي مراحل طبيعي کاملاً يکسان است، نطفة کودک بسته شده، در بطن مادر رشد و نمو کرده و وارد زندگي دنيايي ميشود، در نهايت نوزاد انسان پا به عرصة حيات ميگذارد و مراحل مختلف را ميپيمايد.
در داستان آغاز خلقت نيز خداوند از زوجي (آدم و همسرش) سخن به ميان آورده که با يکديگر تمامي مراحل آغازين حيات را سپري مينمايند، هر دو در جنت اسکان گزيده «وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ»، هر دو مورد خطاب خداوندي قرار ميگيرند. «وَکُلَا مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنْ الظَّالِمِينَ»، هر دو مورد وسوسه شيطان واقع شده «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا»؛ «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ»، هر دو به درخت نزديک شده و از آن ميچشند «فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ»؛ «فَأَکَلَا مِنْهَا» و گرفتار ترک اولي ميشوند و سپس هر دو به درگاه خداوند توبه ميکنند و بخشيده ميشوند «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا». در واقع هر دو به يک شيوه مشترک عالم را تجربه مينمايند، هيچ يک ـ به تعبير قرآن کريم ـ بر ديگري در اين مراحل تقدمي ندارد و يا عنصر گناه و وسوسه براي ديگري نيست.
به تعبير قرآن «شما» (انسانهاي مورد خطاب) به شکل زن و مرد خلق ميشويد و وجود هر دوي شما لازمه استمرار حيات و بقاي نسل ميباشد: «إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنثَى». گزينش جنسي به شدت در اسلام مطرود است و اين رفتار جاهلي مورد سرزنش قرار ميگيرد. در اين مورد در سورة نحل آمده است:
و آن هنگامي که به يکي از ايشان بشارت داده ميشود که صاحب دختري شده است چهرهاش سياه شده در حالي که خشم خود را فرو ميبرد از مردم خود فراري شده در اين فکر است که آيا اين خواري را بپذيرد يا او (کودک دختر) را در خاک زنده به گور نمايد چه بد حکم ميرانند: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِيمٌ...أَلَا سَاءَ مَا يَحْکُمُونَ».
همچنين در سوره تکوير ميفرمايد: «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»؛ در آن هنگام از کودکان زنده به گور شده (دختران) سؤال ميشود که به کدامين گناه کشته شدند.
اين جنسيت نيست که تعيين ميکند آيا کودک زنده باشد يا از مزاياي بيشتري براي ادامه حيات بهرهمند گردد. کودک انساني ـ سواي جنسيتش ـ شايسته زندگي( تربيت) نگهداري و آموزش است. که در آيه ديگري تأکيد ميکند:
اين خداوند است که روزي ميدهد و شما اجازه نداريد فرزندانتان را از ترس روزي بکشيد «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاکُمْ»؛ «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِيَّاهُمْ».
ب) حق آموزش
ياد دادن، ياد گرفتن و آموزش از حقوق مورد توافق انسانهاست و خداوند نيز مهمترين ويژگي ممتاز انسان را در اين ميداند که ميتواند اسما (حقايق عالم) را ياد بگيرد و به ديگران بياموزد:
خداوند به آدم (نوع انساني) همه اسما را ياد داد «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا»، سپس از او خواست تا از اين حقايق فرشتگان (کارگزاران خداوند) را خبر بدهد «قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأسْمَائِهِمْ» و آدم اين توانايي را داشت و ايشان را از اسما خبر داد و آنگاه خداوند فرمود: آيا به شما نگفتم من غيبِ آسمانها و زمين را ميدانم «فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ».
در واقع خداوند اين خصوصيت سرآمدِ انسان را به فرشتگان مينماياند.
همچنين پيامبر اکرم به اولين چيزي که توصيه ميشود خواندن است: «اقْرَأْ بِسْمِ رَبِّکَ الَّذِي خَلَقَ»؛ بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد. از همين رو، پيامبر نيز بر علمآموزي و يادگيري اصرار بسياري ميفرمايد. آنقدر بر اين مطلب تأکيد ميکند که به نظر ميرسد اصلاً آموزش امر واجبي است و جنسيت را نيز در يادگيري منتفي ميداند و ميفرمايد:
«طلب العلم فريضة علي کل مسلم و مسلمة»؛ طلب علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.
و براي رفع محروميت زنان در اين امر به زنان و مردان توصيه ميکند که سوادآموزي را به عنوان مهر زنان قرار دهند تا بيسوادي زنان مرتفع گردد، در اين حق هيچ يک از مرد و زن را بر ديگري امتياز نيست و به اعتقاد علماي ديني، اين مورد از مواردي است که هيچ کس ديگري را از آن نميتواند منع نمايد و حتي شوهر يا پدر نميتوانند همسر و يا دختر خود را از دسترسي به اين امتياز بشري محروم سازند. از اينروست که هميشه گروه علما و دانشمندان از نظر قرآن جايگاه ويژهاي دارند که با ديگر انسانها قابل مقايسه نميباشد:
«هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»؛ آيا کساني که علم دارند و کساني که علم ندارند، برابر هستند.
ج) حق اشتغال و استقلال اقتصادي
زن و مرد حق استفاده از حاصل کار خود را دارند و هيچ يک نميتواند اين حق را از ديگري سلب نمايد. قرآن کريم ميفرمايد: «براي مردان از آنچه به دست ميآورند بهرهاي و براي زنان ]نيز[ از آنچه به دست ميآورند بهرهاي است.» «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ».
از جهت دسترسي به شغل و موقعيتهاي مختلف اقتصادي نيز تأکيد خاصي به جنسيت صورت نميگيرد، اما در برخي موارد به اشتغال زنان به مشاغلي چون چوپاني و کشاورزي براي دختران شعيب (همعصر موسي) و حاکميت و فرمانروايي براي ملکه سبا(همعصر سليمان) ياد ميکند. و در عرصههاي ديگر نيز از حضور زنان در کنار مردان سخن ميگويد. همچنين با توجه به تفکراتي که در دوران قبل از اسلام در مورد موقعيت زن وجود داشته که شرايط اقتصادي وابستهاي براي زنان ايجاد شده بود از اين رو توصيه شده است که مردان در هنگام ازدواج به زنان خود هديهاي به نام مهريه يا صداق جهتِ اثبات صداقت و علاقهمندي خود بدهند که به مجرد مطالبه زن پرداختش بر مرد واجب ميشود «وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً». مهريه خود ميتواند به طور ضمني به عنوان پشتوانه اقتصادي براي زن مطرح بشود. در ضمن، زنان ميتوانند در ازاي کاري که در خانه انجام ميدهند طلب اجرت نمايند که طبق قانون اسلام پرداختش به زن لازم ميباشد.
د) ارث
از موارد ديگري که در قرآن کريم جهت ايجاد استقلال اقتصادي زنان مورد توجه قرار گرفته حق بهرهمندي زنان از ماترک (باقيمانده) نزديکان و اقربا ميباشد و جهت رفع شبهه و اثبات اين که زنان نيز چون مردان ارث ميبرند مبناي تقسيمبندي ارث را بهرة زن قرار ميدهد. اينگونه شروع ميشود: خداوند توصيه نموده است شما را به فرزندانتان (اعم از دختر و پسر) براي پسران بهرهاي است مانند دو برابر بهره دختران و در ادامه نيز باز مبناي ارث بهره مادر است و پدر با آن سنجيده ميشود.
در واقع در اينجا اين تأکيد وجود دارد که نميتوان فرزندان را صرفاً پسران به حساب آورد و بايد حق دختران را نيز پرداخت، اما اين که ميزان بهره زنان و مردان از ارث متفاوت است بيشتر معطوف به تقسيم کاري است که رواج داشته است، با اين همه موضوع اصلي آن است که به صرف زن بودن نميتوان از حق او صرفنظر کرد و بايد پذيرفت که در ارث براي زنان حقي منظور شده است.
مسئله مهم آن است که زن نيز چون مرد از ارث به طور مستقل بهره ميبرد. براي مردان نصيبي است از آنچه پدر و مادر و نزديکان به ارث ميگذارند و براي زنان نيز از آنچه پدر و مادر و نزديکان به ارث ميگذارند. و در برخي موارد زنان و مردان بهرة يکسان ميبرند (نصيب برابر پدر و مادر در صورتي که ميت داراي فرزند باشد.) و در موارد ديگري ارث مردان دو برابر ارث زنان است (بهره فرزندان از ارث پدر و مادر) اما تفاوت در ميزان بهره غالباً اين گونه تفسير ميشود که در زندگي خانوادگي مرد مسئول تأمين مالي خانواده شناخته ميشود در نتيجه، بهره بالاتر مرد در خانواده مصرف ميشود.
ه) حق ازدواج و تشکيل خانواده
قرآن کريم هدف ازدواج زن و مرد را ايجاد سکونت و آرامش بين آن دو ميداند: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً». رابطهاي که هر دو طرف از آن بهرهمند ميشوند و جهت نيل به مراتب کمال هر دو نقش اساسي ايفا ميکنند و در ضمن تداوم نسل انساني نيز از طريق رابطه متعالي زوجيت اتفاق ميافتد «يَأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِيراً وَنِسَآءً».
زن و مرد در اسلام حق انتخاب همسر و شريک زندگي خويش را دارند و هيچگاه نميتوان يکي از طرفين را به ازدواج وادار کرد و صيغة عقدي که با اکراه و اجبار يکي از دو طرف منعقد شود باطل است.
در ازدواج، کفو و هم شأن بودن زن و مرد نقش مهمي دارد، در اين مورد قرآن ميفرمايد: زنان ناپاک براي مردان ناپاک و مردان ناپاک براي زنان ناپاک، زنان پاکيزه و طيب براي مردان پاکيزه و مردان پاکيزه براي زنان پاکيزه؛ «الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ». و در جاي ديگر نيز ميفرمايد: مردان و زنان مؤمن با يکديگر ازدواج کنند.
زن و مرد بايد از ادامة زندگي مشترک راضي باشند و نميتوان يکي را به اجبار و زور و يا پذيرش ظلم به تحمل زندگي زناشويي وادار کرد؛ حتي خداوند، پيامبر خويش را دعوت مينمايد که کاري انجام دهد که همسرانش خشنود و راضي به آنچه دارند گردند و محزون و غمگين نباشند «ذَلِکَ أَدْنَى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ». تا جايي که حتي اگر همسران پيامبر مايل به ادامه زندگي مشترک با او نباشند و چيزي جز مشي پيامبر را اختيار کرده باشند مثلاً طالب حيات دنيا و زينتهايش باشند به پيامبر ميفرمايد: حقشان را به آنان ادا کن و آنان را رهايشان ساز، رها کردني زيبا؛ «يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِاَزْوَاجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً» و نه با خفت و خواري. جالب است که اين قاعدة متعالي در مورد زناني مطرح ميشود که ميخواهند خلاف راه پيامبر حرکت کنند، اما نميتوان به ادامه زندگي مشترک وادارشان نمود. هرچند کسي از همسران پيامبر به اين جدايي تن نميدهد، اما آنچه مهم است قائل شدن اين حق براي فسخ زندگي مشترک در موقع عدم تمايل و يا سنخيت طرفين است.
اما زماني که زن و مرد از هم جدا ميشوند نيز زن بايد از حقوق زندگي مشترک خود بهرهمند بشود و نميتوان او را آنقدر اذيت کرد تا از حقوق خود ـ به اجبار ـ صرفنظر نمايد. قرآن کريم ميفرمايد: براي زنان مطلقه، بهرهاي با توجه به عرف است که اين حق تکليفي بر دوش متقين است. «وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ». توضيح بيشتر را در اين خصوص در آيه ديگري ميفرمايد:
و آنگاه که زنان را طلاق داديد و عده آنان سر رسيد ]پس اگر خواستيد[ يا به معروف مجدداً زندگي را از سر گيريد و يا از ايشان منطبق با عرف جدا بشويد، ايشان را به زور و سختي نگه نداريد (ايشان را به ضرر وادار نکنيد) و هر کس چنين کند به خود ظلم نموده است و آيات خدا را به مسخره نگيريد. «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً».
به طور خلاصه آنچه را در زندگي خانوادگي از ديد قرآن اهميت دارد ميتوان در چند جمله خلاصه کرد:
ـ زن و مرد از حقيقت واحدي آفريده شدهاند، پس جهت تشکيل زندگي مشترک با يکديگر سنخيت و هماهنگي دارند.
ـ غرض از ازدواج کمال دو طرف، رشد، سکونت، آرامش و بقاي نسل بشري است و زن و مرد بايد به طور يکسان از اين مزايا بهرهمند گردند. و از آن جا که معمولاً زنان به جهت موقعيت خويش مورد تعرض قرار ميگيرند، خداوند توصيه فرموده است که با زنان خود به معروف و پسنديده عمل کنيد «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ».
ـ زن و مرد از حقوق يکسان انساني در عرصة انتخاب، تداوم و امتيازهاي ازدواج برخوردارند.
ـ موقعيت بيولوژيکي زن و مرد (تفاوتهاي جنسي) منجر به نقش توليد مثل (بچهزايي) زنان ميگردد در نتيجه، وضعيت خاصي براي زنان در دوران حمل، بچهزايي و شيردهي به وجود ميآيد که بعضاً موجب موقعيتهاي ويژه و يا محدوديتهاي موقتي ميگردد و از آن جا که حفظ خانواده بر عهدة زن و مرد هر دو ميباشد، اين شرايط با حضور جديتر مردان در عرصه اقتصادي جبران ميگردد و شايد به همين جهت است که در ديدگاه اسلامي مردان متکفل تأمين نفقه خانوار ميباشند و زنان نيز به جهت اين مسئوليت خاص جهت حفظ بقاي انساني ميبايست در حد کسوت و شأن خود تأمين بشوند تا خانواده که محل رشد و کمال و بقاي زن و مرد و فرزندان است به اين صورت حفاظت بشود، از اين روست که مثلاً ارث فرزندِ پسر دو برابر ارث فرزند دختر در خانواده ميباشد، چون مرد ملزم به تأمين مالي خانوادهاي است که زن عضو آن ميباشد. زن و مرد بايد با مشارکت يکديگر، همکاري و مشاوره در امور خانوادگي، زندگي مشترک را حفظ نمايند و به امور مربوط به آن رسيدگي کنند «فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَکُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ».
البته زندگي خانوادگي در ساية تفاهم و رعايت حقوق مشترک قابل دوام است و در ضمن توجه به حقوق طرفين و گذشت لازمه قوام زندگي خانوادگي است.
نکته قابل توجه در خانواده آن است که به جهت برخي مسئوليتها که هم شرايط خاص خانوادگي و هم شرايط خاص اجتماعي، فرهنگي (جنسيتي) ميتواند مقوّم آن باشد نميتوان قوانين خاصي براي زن و مرد در کليه عرصهها صادر کرد. شهيد مطهري در اين مورد معتقد است: زن و مرد در عرصه اجتماعي غير خانوادگي از حقوق يکسان مساوي و مشابه برخوردار هستند.
مسئله آخر در اين بخش، آن که طبق اعتقادات اسلامي زنان مسئوليت انجام امور خانه را بردوش ندارند و مطابق شريعت اسلام، خانهداري نيز شغلي است که ميتوان براي آن تعيين نرخ نمود و مثلاً اجرتالمثلي قائل شد و در نتيجه نقشهاي گوناگون زنان در اين شکل ارزش مالي نيز پيدا ميکند و قابل سنجش در مبادلات اقتصادي خواهد شد؛ هرچند بسياري از زنان با تفاهم و رعايت حقوق طرفيني و از روي ميل مبادرت به رتق و فتق امور خانه مينمايند.
نويسنده: فريده ماشيني- دانشآموختهي رشتهي مطالعات زنان دانشگاه علامه طباطبايي