من بر خلاف بسياري از افراد،از تشکيکات و ايجاد شبهه هايي که در مسايل اسلامي ميشود- با همه علاقه و اعتقادي که به اين دين دارم- به هيچ وجه ناراحت نميشوم،بلکه در ته دلم خوشحال ميشوم زيرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده کردهام که اين آيين مقدس آسماني در هر جبهه از جبهه ها که بيشتر مورد حمله و تعرض واقع شده،با نيرومندي و سرافرازي و جلوه و رونق بيشتري آشکار شده است.
خاصيت حقيقت همين است که شک و تشکيک به روشن شدن آن کمک ميکند. شک مقدمه يقين،و ترديد پلکان تحقيق است.در رساله زنده بيدار از رساله ميزان العمل غزالي نقل ميکند که:
«...گفتار ما را فايده اين بس باشد که تو را در عقايد کهنه و موروثي به شک ميافکند زيرا شک پايه تحقيق است و کسي که شک نميکند درست تامل نميکند. و هر که درست ننگرد، خوب نميبيند و چنين کسي در کوري و حيراني بسر ميبرد.»
بگذاريد بگويند و بنويسند و سمينار بدهند و ايراد بگيرند،تا آنکه بدون آنکه خود بخواهند وسيله روشن شدن حقايق اسلامي گردند.
يکي از قوانين درخشان اسلام از ديدگاه مذهب جعفري-که مذهب رسمي کشور ماست-اين است که ازدواج به دو نحو ميتواند صورت بگيرد:دائم و موقت.
ازدواج موقت و دائم در پارهاي از آثار با هم يکي هستند و در قسمتي اختلاف دارند. آنچه در درجه اول اين دو را از هم متمايز ميکند،يکي اين است که زن و مرد تصميم ميگيرند به طور موقت با هم ازدواج کنند و پس از پايان مدت اگر مايل بودند تمديد کنند تمديد ميکنند و اگر مايل نبودند از هم جدا ميشوند.
ديگر اينکه از لحاظ شرايط،آزادي بيشتري دارند که به طور دلخواه به هر نحو که بخواهند پيمان ميبندند.مثلا در ازدواج دائم خواه ناخواه مرد بايد عهده دار مخارج روزانه و لباس و مسکن و احتياجات ديگر زن از قبيل دارو و طبيب بشود،ولي در ازدواج موقتبستگي دارد به قرارداد آزادي که ميان طرفين منعقد ميگردد;ممکن است مرد نخواهد يا نتواند متحمل اين مخارج بشود يا زن نخواهد از پول مرد استفاده کند.
در ازدواج دائم،زن خواه ناخواه بايد مرد را به عنوان رئيس خانواده بپذيرد و امر او را در حدود مصالح خانواده اطاعت کند،اما در ازدواج موقت بسته به قراردادي است که ميان آنها منعقد ميگردد.
در ازدواج دائم،زن و شوهر خواه ناخواه از يکديگر ارث ميبرند،اما در ازدواج موقت چنين نيست.
پس تفاوت اصلي و جوهري ازدواج موقت با ازدواج دائم در اين است که ازدواج موقت از لحاظ حدود و قيود«آزاد»است،يعني وابسته به اراده و قرارداد طرفين است;حتي موقت بودن آن نيز در حقيقت نوعي آزادي به طرفين ميبخشد و زمان را در اختيار آنها قرار ميدهد.
در ازدواج دائم،هيچ کدام از زوجين بدون جلب رضايت ديگري حق ندارند از بچه دار شدن و توليد نسل جلوگيري کنند،ولي در ازدواج موقت جلب رضايت طرف ديگر ضرورت ندارد. در حقيقت،اين نيز نوعي آزادي ديگر است که به زوجين داده شده است.
اثري که از اين ازدواج توليد ميشود يعني فرزندي که به وجود ميآيد،با فرزند ناشي از ازدواج دائم هيچ گونه تفاوتي ندارد.
مهر،هم در ازدواج دائم لازم است و هم در ازدواج موقت،با اين تفاوت که در ازدواج موقت عدم ذکر مهر موجب بطلان عقد است و در ازدواج دائم عقد باطل نيست، مهر المثل تعيين ميشود.
همان طوري که در عقد دائم،مادر و دختر زوجه بر زوج،و پدر و پسر زوج بر زوجه حرام و محرم ميگردند،در عقد منقطع نيز چنين است،و همان طوري که خواستگاري کردن زوجه دائم بر ديگران حرام است خواستگاري زوجه موقت نيز بر ديگران حرام است.همان طوري که زناي با زوجه دائم غير،موجب حرمت ابدي ميشود زناي با زوجه موقت نيز موجب حرمت ابدي ميشود.همان طوري که زوجه دائم بعد از طلاق بايد مدتي عده نگه دارد زوجه موقت نيز بعد از تمام شدن مدت يا بخشيدن آن بايد عده نگه دارد با اين تفاوت که عده زن دائم سه نوبت عادت ماهانه است و عده زن غير دائم دو نوبت يا چهل و پنج روز.در ازدواج دائم جمع ميان دو خواهر جايز نيست،در ازدواج موقت نيز روا نيست.
اين است آن چيزي که به نام ازدواج موقتيا نکاح منقطع در فقه شيعه آمده است و قانون مدني ما نيز عين آن را بيان کرده است.
بديهي است که ما طرفدار اين قانون با اين خصوصيات هستيم.و اما اينکه مردم ما به نام اين قانون سوء استفاده هايي کرده و ميکنند،ربطي به قانون ندارد. لغو اين قانون جلوي آن سوء استفاده ها را نميگيرد بلکه شکل آنها را عوض ميکند بعلاوه صدها مفاسدي که از خود لغو قانون برميخيزد.
ما نبايد آنجا که انسانها را بايد اصلاح و آگاه کنيم،به دليل عدم عرضه و لياقت در اصلاح انسانها مرتبا به جان مواد قانوني بيفتيم،انسانها را تبرئه کنيم و قوانين را مسؤول بدانيم.
اکنون ببينيم با بودن ازدواج دائم چه ضرورتي هست که قانوني به نام قانون ازدواج موقتبوده باشد.آيا ازدواج موقت-به قول نويسندگان«زن روز»-با حيثيت انساني زن و با روح اعلاميه حقوق بشر منافات دارد؟ آيا ازدواج موقت اگر هم لازم بوده است،در دوران کهن لازم بوده است اما زندگي و شرايط و اقتضاي زمان حاضر با آن موافقت ندارد؟
ما اين مطلب را تحت دو عنوان بررسي ميکنيم:
الف.زندگي امروز و ازدواج موقت.
ب.مفاسد و معايب ازدواج موقت.
زندگي امروز و ازدواج موقت
چنانکه قبلا دانستيم ازدواج دائم مسؤوليت و تکليف بيشتري براي زوجين توليد ميکند. به همين دليل پسر يا دختري را نميتوان يافت که از اول بلوغ طبيعي که تحت فشار غريزه قرار ميگيرد آماده ازدواج دائم باشد.خاصيت عصر جديد اين است که فاصله بلوغ طبيعي را با بلوغ اجتماعي و قدرت تشکيل عائله زيادتر کرده است. اگر در دوران ساده قديم يک پسر بچه در سنين اوايل بلوغ طبيعي از عهده شغلي که تا آخر عمر به عهده او گذاشته ميشد برميآمد،در دوران جديد ابدا امکان پذير نيست. يک پسر موفق در دوران تحصيل که دبستان و دبيرستان و دانشگاه را بدون تاخير و رد شدن در امتحان آخر سال و يا در کنکور دانشگاه گذرانده باشد،در 25 سالگي فارغ التحصيل ميگردد و از اين به بعد ميتواند درآمدي داشته باشد. قطعا سه چهار سال هم طول ميکشد تا بتواند سر و سامان مختصري براي خود تهيه کند و آماده ازدواج دائم گردد. همچنين است يک دختر موفق که دوران تحصيل را ميخواهد طي کند.
جوان امروز و دوره بلوغ و بحران جنسي
شما اگر امروز يک پسر محصل هجده ساله را که شور جنسي او به اوج خود رسيده است تکليف به ازدواج بکنيد،به شما ميخندند. همچنين است يک دختر محصل شانزده ساله. عملا ممکن نيست اين طبقه در اين سن زير بار ازدواج دائم بروند و مسؤوليت يک زندگي را-که وظايف زيادي براي آنها نسبت به يکديگر و نسبت به فرزندان آينده شان ايجاد ميکند-بپذيرند.
کداميک؟رهبانيت موقت يا کمونيسم جنسي يا ازدواج موقت؟
از شما ميپرسم: آيا با اين حال، با طبيعت و غريزه چه رفتاري بکنيم؟ آيا طبيعت حاضر است به خاطر اينکه وضع زندگي ما در دنياي امروز اجازه نميدهد که در سنين شانزده سالگي و هجده سالگي ازدواج کنيم دوران بلوغ را به تاخير بيندازد و تا ما فارغ التحصيل نشده ايم غريزه جنسي از سر ما دست بردارد؟
آيا جوانان حاضرند يک دوره«رهبانيت موقت» را طي کنند و خود را سخت تحت فشار و رياضت قرار دهند تا زماني که امکانات ازدواج دائم پيدا شود؟ فرضا جواني حاضر گردد رهبانيت موقت را بپذيرد، آيا طبيعت حاضر است از ايجاد عوارض رواني سهمگين و خطرناکي که در اثر ممانعت از اعمال غريزه جنسي پيدا ميشود و روانکاوي امروز از روي آنها پرده برداشته است صرف نظر کند؟
دو راه بيشتر باقي نميماند:يا اينکه جوانان را به حال خود رها کنيم و به روي خود نياوريم;به يک پسر اجازه دهيم از صدها دختر کام برگيرد،و به يک دختر اجازه دهيم با دهها پسر رابطه نامشروع داشته باشد و چندين بار سقط جنين کند،يعني عملا کمونيسم جنسي را بپذيريم;و چون به پسر و دختر«متساويا»اجازه دادهايم،روح اعلاميه حقوق بشر را از خود شاد کرده ايم،زيرا روح اعلاميه حقوق بشر از نظر بسياري از کوتهفکران اين است که زن و مرد اگر بناستبه جهنم دره هم سقوط کنند دوش به دوش يکديگر و بازو به بازوي هم و بالاخره«متساويا»سقوط کنند.
آيا اينچنين پسران و دختراني با چنين روابط فراوان و بيحدي در دوران تحصيل، پس از ازدواج دائم مرد زندگي و زن خانواده خواهند بود؟
راه دوم ازدواج موقت و آزاد است.ازدواج موقت در درجه اول زن را محدود ميکند که در آن واحد زوجه دو نفر نباشد. بديهي است که محدود شدن زن مستلزم محدود شدن مرد نيز خواه ناخواه هست. وقتي که هر زني به مرد معيني اختصاص پيدا کند قهرا هر مردي هم به زن معيني اختصاص پيدا ميکند، مگر آنکه از يک طرف عدد بيشتري باشند.بدين ترتيب پسر و دختر دوران تحصيل خود را ميگذرانند بدون آنکه رهبانيت موقت و عوارض آن را تحمل کرده باشند و بدون آنکه در ورطه کمونيسم جنسي افتاده باشند.
ازدواج آزمايشي
اين ضرورت اختصاص به ايام تحصيل ندارد، در شرايط ديگر نيز پيش ميآيد. اصولا ممکن است زن و مردي که خيال دارند با هم به طور دائم ازدواج کنند و نتوانسته اند نسبت به يکديگر اطمينان کامل پيدا کنند،به عنوان ازدواج آزمايشي براي مدت موقتي با هم ازدواج کنند; اگر اطمينان کامل به يکديگر پيدا کردند ادامه ميدهند و اگر نه از هم جدا ميشوند.
من از شما ميپرسم: اينکه اروپاييان وجود يک عده از زنان بدکار را در محل معين از هر شهري تحت نظر و مراقبت دولت لازم و ضروري ميدانند براي چيست؟ آيا جز اين است که وجود مردان مجردي را که قادر به ازدواج دائم نيستند خطر بزرگي براي خانواده ها به حساب ميآورند؟
راسل و نظريه ازدواج موقت
برتراند راسل فيلسوف معروف انگليسي در کتاب زناشويي و اخلاق ميگويد:
«...در واقع اگر درست بينديشيم پي ميبريم که فواحش معصوميت کانون خانوادگي و پاکي زنان و دختران ما را حفظ ميکنند. هنگامي که اين عقيده را لکي در بحبوحه عصر ويکتوريا ابراز کرد، اخلاقيون سخت آزرده شدند بي آنکه خود علت آن را بدانند،اما هرگز نتوانستند خطاي عقيده لکي را به ثبوت رسانند. زبان حال اخلاقيون مزبور با تمام منطقشان اين است که«اگر مردم از تعليمات ما پيروي ميکردند ديگر فحشاء وجود نميداشت» اما ايشان به خوبي ميدانند که کسي توجه به حرفشان نميکند».
اين است فرمول فرنگي چاره جويي خطر مردان و زناني که قادر به ازدواج دائم نيستند و آن بود فرمولي که اسلام پيشنهاد کرده است.آيا اگر اين فرمول فرنگي به کار بسته شود و گروهي زن بدبخت به ايفاي اين وظيفه اجتماعي!اختصاص داده شوند، آن وقت زن به مقام واقعي و حيثيت انساني خود رسيده است و روح اعلاميه حقوق بشر شاد شده است؟
برتراند راسل رسما در کتاب خود فصلي تحت عنوان ازدواج تجربي باز کرده است. وي ميگويد:
«قاضي ليندزي که ساليان متمادي مامور دادگاه دنور بوده و در اين مقام فرصت مشاهده حقايق زيادي داشته پيشنهاد ميکند که ترتيبي به نام«ازدواج رفاقتي» داده شود. متاسفانه پست رسمي خود را (در امريکا) از دست داد، زيرا مشاهده شد که او بيش از ايجاد حس گناهکاري در فکر سعادت جوانان است.براي عزل او کاتوليکها و فرقه ضد سياه پوستان از بذل مساعي خودداري نکردند.
پيشنهاد ازدواج رفاقتي را يک محافظه کار خردمند کرده است و منظور از آن ايجاد ثباتي در روابط جنسي است. ليندزي متوجه شده که اشکال اساسي در ازدواج فقدان پول است. ضرورت پول فقط از لحاظ اطفال احتمالي نيست، بلکه از اين لحاظ است که تامين معيشت از جانب زن برازنده نيست. و به اين ترتيب نتيجه ميگيرد که جوانان بايد مبادرت به ازدواج رفاقتي کنند که از سه لحاظ با ازدواج عادي متفاوت است: اولا منظور از ازدواج توليد نسل نخواهد بود. ثانيا مادام که زن جوان فرزندي نياورده و حامله نشده طلاق با رضايت طرفين ميسر خواهد بود. ثالثا زن در صورت طلاق مستحق کمک خرجي براي خوراک خواهد بود...من هيچ ترديدي در مؤثر بودن پيشنهادات ليندزي ندارم و اگر قانون آن را ميپذيرفت تاثير زيادي در بهبود اخلاق ميکرد.»
آنچه ليندزي و راسل آن را«ازدواج رفاقتي»مينامند گر چه با ازدواج موقت اسلامي اندک فرقي دارد اما حکايت ميکند که متفکراني مانند ليندزي و راسل به اين نکته پي برده اند که تنها ازدواج دائم و عادي وافي به همه احتياجات اجتماع نيست.
مشخصات قانون ازدواج موقت و ضرورت وجود آن و عدم کفايت ازدواج دائم به تنهايي براي رفع احتياجات بشري بالاخص در عصر حاضر،مورد بررسي قرار گرفت.اکنون ميخواهيم به اصطلاح آن طرف سکه را مطالعه کنيم، ببينيم ازدواج موقت چه زيانهايي ممکن است در بر داشته باشد.مقدمتا ميخواهم مطلبي را تذکر دهم:
در ميان تمام موضوعات و مسائل و زمينههاي اظهار نظر که براي بشر وجود داشته و دارد،هيچ موضوع و زمينهاي به اندازه بحث در تاريخ علوم و عقايد و سنن و رسوم و آداب بشري گنگ و پيچيده نيست و به همين جهت در هيچ موضوعي بشر به اندازه اين موضوعات ياوه نبافته است و اتفاقا در هيچ موضوعي هم به اندازه اين موضوعات شهوت اظهار نظر نداشته است.
از باب مثال اگر کسي اطلاعاتي در فلسفه و عرفان و تصوف و کلام اسلامي داشته باشد و آنگاه پارهاي از نوشته هاي امروز را- که غالبا اقتباس از خارجيها و يا عين گفته هاي آنهاست -خوانده باشد،ميفهمد که من چه ميگويم.مثل اين است که مستشرقين و اتباع و اذنابشان براي اظهار نظر در اين گونه مسائل همه چيز را لازم ميدانند مگر اينکه خود آن مسائل را عميقا بفهمند و بشناسند.
مثلا در اطراف مساله اي که در عرفان اسلامي به نام«وحدت وجود»معروف است چه حرفها که زده نشده است!فقط جاي يک چيز خالي است و آن اينکه وحدت وجود چيست و قهرمانان آن در عرفان اسلامي از قبيل محيي الدين عربي و صدر المتالهين شيرازي چه تصوري از وحدت وجود داشتهاند؟
من وقتي که برخي اظهار نظرهاي مندرج در چند شماره مجله زن روز را درباره نکاح منقطع خواندم بي اختيار به ياد مساله وحدت وجود افتادم;ديدم همه حرفها به ميان آمده است جز همان چيزي که روح اين قانون را تشکيل ميدهد و منظور قانونگذار بوده است.
البته اين قانون چون يک«ميراث شرقي»است اين اندازه مورد بي مهري است و اگر يک«تحفه غربي»بود اين طور نبود.قطعا اگر اين قانون از مغرب زمين آمده بود امروز کنفرانسها و سمينارها داده ميشود که منحصر کردن ازدواج به ازدواج دائم با شرايط نيمه دوم قرن بيستم تطبيق نميکند،نسل امروز زير بار اينهمه قيود ازدواج دائم نميرود،نسل امروز ميخواهد آزاد باشد و آزاد زندگي کند و جز زير بار ازدواج آزاد که همه قيود و حدودش را شخصا انتخاب و اختيار کرده باشد نميرود...
و به همين دليل اکنون که اين زمزمه از غرب بلند شده و کساني امثال برتراند راسل مسالهاي تحت عنوان«ازدواج رفاقتي»پيشنهاد ميکنند، پيش بيني ميشود که بيش از آن اندازه که اسلام خواسته استقبال شود و ازدواج دائم را پشت سر بگذارد و ما در آينده مجبور بشويم از ازدواج دائم دفاع و تبليغ کنيم.
معايب و مفاسدي که براي نکاح منقطع ذکر شده از اين قرار است:
1.پايه ازدواج بايد بر دوام باشد.زوجين از اول که پيمان زناشويي ميبندند بايد خود را براي هميشه متعلق به يکديگر بدانند و تصور جدايي در مخيله آنها خطور نکند. عليهذا ازدواج موقت نميتواند پيمان استواري ميان زوجين باشد.
اينکه پايه ازدواج بايد بر دوام باشد،بسيار مطلب درستي است ولي اين ايراد وقتي وارد است که بخواهيم ازدواج موقت را جانشين ازدواج دائم کنيم و ازدواج دائم را منسوخ نماييم.
بدون شک هنگامي که طرفين قادر به ازدواج دائم هستند و اطمينان کامل نسبتبه يکديگر پيدا کرده اند و تصميم دارند براي هميشه متعلق به يکديگر باشند پيمان ازدواج دائم ميبندند.
ازدواج موقت از آن جهت تشريع شده است که ازدواج دائم به تنهايي قادر نبوده است که در همه شرايط و احوال رفع احتياجات بشر را بکند و انحصار به ازدواج دائم مستلزم اين بوده است که افراد يا به رهبانيت موقت مکلف گردند و يا در ورطه کمونيسم جنسي غرق شوند.بديهي است که هيچ پسر يا دختري آنجا که برايش زمينه يک زناشويي دائم و هميشگي فراهم استخود را با يک امر موقتي سرگرم نميکند.
2.ازدواج موقت از طرف زنان و دختران ايراني-که شيعه مذهب ميباشنداستقبال نشده است و آن را نوعي تحقير براي خود دانستهاند.پس افکار عمومي خود مردم شيعه نيز آن را طرد ميکند.
جواب اين است که اولا منفوريت متعه در ميان زنان مولود سوء استفاده هايي است که مردان هوسران در اين زمينه کردهاند و قانون بايد جلو آنها را بگيرد و ما درباره اين سوء استفاده ها بحث خواهيم کرد. ثانيا انتظار اينکه ازدواج موقتبه اندازه ازدواج دائم استقبال شود-در صورتي که فلسفه ازدواج موقت عدم آمادگي يا عدم امکان طرفين يا يک طرف براي ازدواج دائم است-انتظار بيجا و غلطي است.
3.نکاح منقطع بر خلاف حيثيت و احترام زن است،زيرا نوعي کرايه دادن آدم و جواز شرعي آدم فروشي است;خلاف حيثيت انساني زن است که در مقابل وجهي که از مردي ميگيرد وجود خود را در اختيار او قرار دهد.
اين ايراد از همه عجيبتر است. اولا ازدواج موقت با مشخصاتي که در مقاله پيش گفتيم، چه ربطي به اجاره و کرايه دارد و آيا محدوديت مدت ازدواج موجب ميشود که از صورت ازدواج خارج و شکل اجاره و کرايه به خود بگيرد؟ آيا چون حتما بايد مهر معين و قطعي داشته باشد کرايه و اجاره است؟که اگر بدون مهر بود و مرد چيزي نثار زن نکرد، زن حيثيت انساني خود را باز يافته است؟ ما درباره مساله مهر جداگانه بحث خواهيم کرد.
از قضا فقها تصريح کردهاند و قانون مدني نيز بر همان اساس مواد خود را تنظيم کرده است که ازدواج موقت و ازدواج دائم از لحاظ ماهيت قرارداد هيچ گونه تفاوتي با هم ندارند و نبايد داشته باشند; هر دو ازدواجند و هر دو بايد با الفاظ مخصوص ازدواج صورت بگيرند و اگر نکاح منقطع را با صيغههاي مخصوص اجاره و کرايه بخوانند باطل است.
ثانيا از کي و چه تاريخي کرايه آدم منسوخ شده است؟تمام خياطها و باربرها، تمام پزشکها و کارشناسها،تمام کارمندان دولت از نخست وزير گرفته تا کارمند دون رتبه،تمام کارگران کارخانه ها آدمهاي کرايه اي هستند.
ثالثا زني که به اختيار و اراده خود با مرد بخصوصي عقد ازدواج موقت ميبندد آدم کرايه اي نيست و کاري بر خلاف حيثيت و شرافت انساني نکرده است. اگر ميخواهيد زن کرايه اي را بشناسيد، اگر ميخواهيد بردگي زن را ببينيد،به اروپا و امريکا سفر کنيد و سري به کمپانيهاي فيلمبرداري بزنيد تا ببينيد زن کرايه اي يعني چه. ببينيد چگونه کمپانيهاي مزبور،حرکات زن،ژستهاي زن، اطوار زنانه زن، هنرهاي جنسي زن را به معرض فروش ميگذارند. بليطهايي که شما براي سينماها و تئاترها ميخريد،در حقيقت اجاره بهاي زنهاي کرايه اي را ميپردازيد.ب بينيد در آنجا زن بدبخت براي اينکه پولي بگيرد تن به چه کارهايي ميدهد.مدتها تحت نظر متخصصان کار آزموده و شريف! بايد رموز تحريکات جنسي را بياموزد،بدن و روح و شخصيت خود را در اختيار يک مؤسسه پول درآوري قرار دهد براي اينکه مشتريان بيشتري براي آن مؤسسه پيدا کند.
سري به کاباره ها و هتلها بزنيد،ببينيد زن چه شرافتي به دست آورده است و براي اينکه مزد ناچيزي بگيرد و جيب فلان پولدار را پرتر کند چگونه بايد همه حيثيت و شرافت خود را در اختيار مهمانان قرار دهد.
زن کرايه اي آن مانکنها هستند که اجير و مزدور فروشندگيهاي بزرگ ميشوند و شرف و عزت خود را وسيله پيشرفت و توسعه حرص و آز آنها قرار ميدهند.
زن کرايه اي آن زني است که براي جلب مشتري براي يک مؤسسه اقتصادي، با هزاران اطوار-که اغلب آنها تصنعي و به خاطر انجام وظيفه مزدوري است-روي صفحه تلويزيون ظاهر ميشود و به نفع يک کالاي تجارتي تبليغ ميکند.
کيست که نداند امروز در مغرب زمين،زيبايي زن،جاذبه جنسي زن،آواز زن، هنر و ابتکار زن،روح و بدن زن و بالاخره شخصيت زن وسيله حقير و ناچيزي در دست سرمايه داري اروپا و امريکاست؟ و متاسفانه شما-دانسته يا ندانسته-زن شريف و نجيب ايراني را به سوي اينچنين اسارتي ميکشانيد. من نميدانم چرا اگر زني با شرايط آزاد با يک مرد به طور موقت ازدواج کند زن کرايه اي محسوب ميشود،اما اگر زني در يک عروسي يا شب نشيني در مقابل چشمان حريص هزار مرد و براي ارضاء تمايلات جنسي آنها حنجره خود را پاره کند و هزار و يک نوع معلق بزند تا مزد معيني دريافت دارد زن کرايه اي محسوب نميشود.
آيا اسلام که جلو مردان را از اين گونه بهره برداريها از زن گرفته است و خود زن را به اين اسارت آگاه و او را از تن دادن به آن و ارتزاق از آن منع کرده است،مقام زن را پايين آورده است يا اروپاي نيمه دوم قرن بيستم؟
اگر روزي زن به درستي آگاه و بيدار شود و دامهايي که مرد قرن بيستم در سر راه او گذاشته و مخفي کرده بشناسد،عليه تمام اين فريبها قيام خواهد کرد و آن وقت تصديق خواهد کرد يگانه پناهگاه و حامي جدي و راستگوي او قرآن است،و البته چنين روزي دور نيست.
مجله زن روز در شماره87 صفحه 8 رپرتاژي از زني به نام مرضيه و مردي به نام رضا تحت عنوان«زن کرايه اي»تهيه کرده است و بدبختي زن بيچاره اي را شرح داده است.
اين داستان طبق اظهارات رضا از خواستگاري زن آغاز شده،يعني براي اولين بار از فرمول«چهل پيشنهاد»پيروي شده است و زن به خواستگاري مرد رفته است. بديهي است داستاني که از خواستگاري زن از مرد آغاز گردد، پاياني بهتر از آن نميتواند داشته باشد.
اما طبق اظهارات مرضيه مردي هوسران و قسي القلب،زني را به عنوان اينکه ميخواهد او را زوجه دائم خود قرار دهد و از او و فرزندان او حمايت و سرپرستي کند اغفال کرده و بدون آنکه زن بدبخت خواسته باشد،او را به نام اينکه صيغه کرده است مورد کامجويي و سپس بي اعتنايي قرار داده است.
اگر اين اظهارات صحيح باشد،عقدي است باطل. مردي قسي، زني بي خبر و بي اطلاع از قانون شرعي و عرفي را مورد تجاوز قرار داده و بايد مجازات شود.
قبل از اينکه امثال رضاها مجازات شوند،بايد تربيت شوند و قبل از آن که رضاها مجازات يا تربيت شوند بايد مرضيه ها آگاهانيده شوند.
جنايتي که از قساوت مردي و بيخبري و غفلت زني سرچشمه گرفته است،چه ربطي به قانون دارد که مجله زن روز قيافه حق به جانب به رضا ميدهد و بعد نيز تيغ خود را متوجه قانون ميکند؟آيا اگر قانون ازدواج موقت نميبود،رضاي قسي القلب مرضيه غافل و بيخبر را آرام ميگذاشت؟
چرا از زير بار تربيت و آگاهانيدن زن و مرد شانه خالي ميکنيد،حقوق و وظايف شرعي زن و مرد را کتمان ميکنيد و زنان بيچاره را اغفال کرده يگانه قانون حامي و راستگوي زن را دشمن او معرفي ميکنيد و با دستخود او ميخواهيد يگانه پناهگاه او را بکوبيد؟
نکاح منقطع و تعدد زوجات
4.نکاح منقطع چون به هر حال نوعي اجازه تعدد زوجات است و تعدد زوجات محکوم است، پس نکاح منقطع محکوم است.
راجع به اينکه نکاح منقطع براي چه گونه افرادي تشريع شده،در دنباله همين مبحث و راجع به خود تعدد زوجات به ياري خدا جداگانه و مفصل بحث خواهيم کرد.
سرنوشت فرزندان در ازدواج موقت
5.نکاح منقطع از نظر اينکه دوام ندارد،آشيانه نامناسبي براي کودکاني است که بعدا به وجود ميآيند.لازمه نکاح منقطع اين است که فرزندان آينده،بي سرپرست و از حمايت پدري مهربان و مادري دلگرم به خانه و آشيانه محروم بمانند.
اين ايراد ايرادي است که مجله زن روز بسيار روي آن تکيه کرده است،ولي با توضيحاتي که داديم گمان نميکنم جاي بحث و ايرادي باشد.
در مقاله پيش گفتيم که يکي از تفاوتهاي ازدواج موقت و ازدواج دائم مربوط به توليد نسل است.در ازدواج دائم هيچ يک از زوجين بدون جلب رضايت ديگري نميتواند از زير بار تناسل شانه خالي کند،بر خلاف ازدواج موقت که هر دو طرف آزادند.در ازدواج موقت،زن نبايد مانع استمتاع مرد بشود ولي ميتواند بدون آنکه لطمه اي به استمتاع مرد وارد آيد مانع حاملگي خود بشود و اين موضوع با وسايل ضد آبستني امروز کاملا حل شده است.
عليهذا اگر زوجين در ازدواج موقت مايل باشند توليد فرزند کنند و مسؤوليت نگهداري و تربيت فرزند آتيه را بپذيرند،توليد فرزند ميکنند.بديهي است که از نظر عاطفه طبيعي فرقي ميان فرزند زوجه دائم با زوجه موقت نيست و اگر فرضا پدر يا مادر از وظيفه خود امتناع کند قانون آنها را مکلف و مجبور ميکند،همان گونه که در صورت وقوع طلاق قانون بايد دخالت کند و مانع ضايع شدن حقوق فرزندان گردد،و اگر مايل نباشند که توليد فرزند نمايند و هدفشان از ازدواج موقت فقط تسکين غريزه است از به وجود آمدن فرزند جلوگيري ميکنند.
همچنانکه ميدانيم کليسا جلوگيري از آبستني را امر نامشروع ميداند ولي از نظر اسلام اگر زوجين از اول مانع پيدايش فرزند بشوند مانعي ندارد اما اگر نطفه منعقد شد و هسته اولي تکوين فرزند به وجود آمد،اسلام به هيچ وجه اجازه معدوم کردن آن را نميدهد.
اينکه فقهاي شيعه ميگويند هدف ازدواج دائم توليد نسل است و هدف ازدواج موقت استمتاع و تسکين غريزه است،همين منظور را بيان ميکنند.
انتقادات
نويسنده«چهل پيشنهاد»در شماره87 مجله زن روز نکاح منقطع را مورد نقد قرار داده است.
اولا ميگويد:
«موضوع قانون نکاح يا ازدواج منقطع طوري ناراحت کننده است که حتي نويسندگان قانون ازدواج نتوانستهاند در خصوص آن شرح و تفصيل بدهند.مثل اينکه از کار خودشان ناراضي بودهاند که فقط براي حفظ ظاهر،به موجب مواد 1075،1076،1077 الفاظ و عباراتي سرهم بندي کرده گذشته اند.
تنظيم کنندگان مواد قانوني مربوط به نکاح منقطع(متعه)طوري از کار خودشان ناراضي بوده اند که اساسا عقد مزبور را تعريف نکرده اند و تشريفات و شرايط آن را توضيح نداده اند...»
سپس آقاي نويسنده خودشان اين نقص قانون مدني را جبران ميکنند و نکاح منقطع را تعريف ميکنند و ميگويند:
«نکاح مزبور عبارت است از اينکه زن مجرد در برابر اخذ اجرت و دستمزد معين و مشخص در مدت و زماني معلوم و معين و لو چند ساعت و يا چند دقيقه خودش را براي قضاي شهوت و تمتع و اجراي اعمال جنسي در اختيار مرد ميگذارد.»
آنگاه ميگويند:
«براي ايجاب و قبول عقد نکاح مزبور در کتب فقه شيعه الفاظ عربي مخصوص ذکر شده است که قانون مدني به آنها اشاره و توجه نکرده و مثل اينکه از نظر قانونگذار به هر لفظي که دلالت بر مقصود بالا(يعني مفهوم اجاره و دستمزد گرفتن)نمايد و لو غير عربي هم باشد واقع ميشود».
از نظر آقاي نويسنده:
الف.قانون مدني نکاح منقطع را تعريف نکرده و شرايط آن را توضيح نداده است.
ب.ماهيت نکاح منقطع اين است که زن خود را در مقابل دستمزد معيني به مردي اجاره ميدهد.
ج.از نظر قانون مدني هر لفظي که دلالتبر مفهوم مورد اجاره واقع شدن زن بکند،براي ايجاب و قبول نکاح منقطع کافي است.
من از آقاي نويسنده دعوت ميکنم يک بار ديگر قانون مدني را مطالعه کنند و با دقت مطالعه کنند و همچنين از خوانندگان مجله زن روز خواهش ميکنم هر طور هست يک نسخه از قانون مدني تهيه و در قسمتهاي ذيل دقت کنند.
در قانون مدني،فصل ششم از«کتاب نکاح»مخصوص نکاح منقطع است و سه جمله ساده هم بيش نيست:
اول اينکه نکاح وقتي منقطع است که براي مدت معيني واقع شده باشد.دوم اينکه مدت نکاح منقطع بايد کاملا معين شود.سوم اينکه احکام مربوط به مهر و ارث در نکاح منقطع همان است که در فصلهاي مربوط به مهر و ارث گفته شده است.
نويسنده محترم«چهل پيشنهاد»خيال کرده است که آنچه از اول کتاب نکاح در پنج فصل گفته شده است همه مربوط به نکاح دائم است و تنها اين سه ماده به نکاح منقطع مربوط است،غافل از اينکه تمام مواد آن پنج فصل،جز آنجا که تصريح شده است مانند ماده1069 و يا آنچه مربوط به طلاق است،مشترک است ميان نکاح دائم و منقطع.مثلا ماده 1062 که ميگويد:«نکاح واقع ميشود به ايجاب و قبول به الفاظي که صريحا دلالتبر قصد ازدواج نمايد»مخصوص نکاح دائم نيست،به هر دو نکاح مربوط است.شرايطي که براي عاقد يا عقد يا زوجين ذکر کره است نيز مربوط به هر دو نکاح است.اگر قانون مدني نکاح منقطع را تعريف نکرده است،براي اين است که نيازي به تعريف نداشته است همچنانکه نکاح دائم را نيز تعريف نکرده است و مستغني از تعريف دانسته است.قانون مدني هر لفظ صريحي که دلالت بر ازدواج و وقوع زوجيت بکند براي عقد کافي دانسته است، خواه در نکاح دائم خواه در نکاح منقطع. ولي اگر لفظي مفهوم ديگري غير از زوجيت داشته باشد از قبيل معاوضه و داد و ستد و اجاره و کرايه،براي صحت عقد نکاح(چه دائم و چه منقطع)کافي نيست.
من به موجب اين نوشته متعهد ميشوم که اگر عده اي از قضات فاضل و کارشناسان واقعي قانون-که خوشبختانه در دادگستري زيادند-تشخيص دادند که ايراد وارده بر قانون مدني که در بالا شرح داده شد وارد است، من از هم اکنون از انتقاد ساير نوشته هاي«زن روز»خودداري ميکنم.
نويسنده: متفکر شهيد استاد مرتضي مطهري