در مسائل مربوط به زنان زمينههاى بررسى و پژوهش بسيار است و كارهاى بر جاى مانده فراوان.
با اين كه پس از انقلاب اسلامى، كتابها و مقالههاى فراوانى در اين باره نگاشته شده و سمينارهاى بسيارى برپا شده است، ولى هنوز كارى در خور انجام نگرفته است; از اين روى، بايسته است پژوهشگران مسائل و معارف اسلامى، با توجه به گستردگى ميدان تحقيق و گوناگونى موضوعها، با همتى بلند و عزمى آهنين در اين عرصه به تحقيق و پژوهشهاى بايسته بپردازند و به پرسشهاى گوناگون پاسخ دهند.
از جمله بحثهاى بايسته تحقيق و پژوهش، جايگاه زنان در جهانگردى است كه در دو بخش پى مىگيريم:
الف. زنان مسلمان جهانگرد: يعنى زنانى كه با اعتقاد و باور به ارزشهاى مكتبى و اسلامى مىخواهند به گردشگرى بپردازند.
ب. زنان غير مسلمان جهانگرد: يعنى زنان غير مسلمانى كه براى گردشگرى به كشورهاى اسلامى سفر مىكنند.
در هر دو بخش، با پرسشهاى فراوانى رو به رو هستيم كه پاسخهاى بايستهاى را مىطلبد. در بخش نخستبا پرسشهايى از اين دست روبه رو هستيم:
آيا سيروسفر و گردشگرى زن مسلمان به كشورهاى اسلامى و يا غير اسلامى جايز ستيا نه؟ آيا در اين مساله بين زن و مرد تفاوت است؟
بر فرض جواز، آيا اين حكم، مطلق استيا محدود؟ يعنى آيا سيروسفر زن محدود به شرايط و آدابى است كه رعايت آن از سوى زن واجب باشد يا نه؟ از باب نمونه:
آيا سيروسفر زن نياز به اجازه پدر و يا شوهر دارد؟
اگر گفتيم نياز به اجازه است، حدودآن كدام است؟
آيا بين سفرهاى واجب، مستحب و مباح تفاوت است، و يا همه اينها يك حكم دارند؟
آيا وجود همراه: شوهر يا يكى از محرمهاى ديگر در سفر لازم استيا نه؟
بر فرض اين كه زن مجاز باشد بدون همراه مسافرت كند، در صورتى كه امنيت جانى، مالى يا آبرويى او تضمينى نداشته باشد، سيروسفر او چه حكمى دارد؟
اگر بداند كه براى گردشگرى در كشورهاى غيراسلامى، بايد به پارهاى از گناهان و كارهاى زشت تن در دهد، آيا در اين صورت سفر او جايز استيا نه؟ و....
در بخش دوم، يعنى زنانى كه براى جهانگردى به كشورهاى اسلامى وارد مىشوند، پرسشهاى زير در خور طرح است:
آيا رفتوآمد زنهاى غير مسلمان، به كشورهاى اسلامى، جايز استيا نه؟
بر فرض جواز، آيا زنان غير مسلمان، همانند: زنان مسلمان، بايد محدوديتهاى شرعى را رعايت كند؟ از باب نمونه: داراى پوشش اسلامى باشند؟ يا مىتوانند بدون حجاب در كشورهاى اسلامى به گردشگرى بپردازند؟
اگر گفتيم حجاب براى آنان الزامى نيست، آيا به عنوان ثانوى و ضرورت و يا براساس مصلحت و حكم حاكم اسلامى، مىتوان حدود و ضوابطى براى پوشش و يا حتى ورود آنان به كشورهاى اسلامى، وضع كرد؟
رفتار مسلمانان، با آنان چگونه بايد باشد؟ آيا نگاه كردن به سروصورت و موهاى آنان جايز استيا نه؟
آيا ورود زنان به مساجد و مشاهد مشرفه جايز استيا نه؟
آنچه در اين دو بخش آمد، نمونهاى از پرسشهاى درخور طرح بودند كه تلاش خواهيم كرد در اين مقاله، درحد توان، بدان پاسخ دهيم.
مشروع بودن گردشگرى زنان مسلمان
درباره سيروسفر و گردشگرى زنان مسلمان دو ديدگاه اساسى وجود دارد:
الف. مشروع بودن: زنان همانند مردان مىتوانند با نگهداشت ترازها و معيارهاى اسلامى به گردشگرى بپردازند.
ب. مشروعنبودن: گردشگرى با وظيفه اساسى زن كه خانهدارى و بچهدارى و دورى از جامعه و انظار عمومى است، ناسازگارى دارد. بنابراين، سيروسفر زن، مگر براى انجام واجب، جايز نيست.
در اين نوشتار، به دليلهاى دو ديدگاه ياد شده اشاره مىكنيم و سپس به نقد و بررسى آنها مىپردازيم:
مشترك بودن زن و مرد در تكاليف الهى
ديدگاه نخست، بر اين باور است كه در بينش اسلامى، زن و مرد هر دو انسانند، هويتى يگانه دارند و از گوهرى يگانه برآمدهاند. (1) محور تكليفها و دستورهاى اسلامى، انسان است. اين اوست كه بارسنگين مسؤوليتپذيرى را كه آسمانها و زمين و كوهها، با همه بزرگى كه دارند، تحملپذيرش آن را نداشتهاند بر دوش گرفت:
«انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان.» (2)
ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند، انسان، آن امانت را بر دوش گرفت....
مخاطب انذارها و تبشيرهاى الهى انسان است. قرآن كريم، پيامها و دستورهاى خود را گاه با واژههايى فراگير، همانند: انسان، بنىآدم و الناس، بيان مىكند كه اين واژهها بر نوع بشر، بىهيچ تمايزى بين زن و مرد اطلاق مىشوند.
«من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون.» (3)
هر زن و مردى كه كارى نيكو انجام دهد، اگر ايمان آورده باشد، زندگى خوش و پاكيزهاى به او خواهيم داد و پاداشى بهتر از كردارشان به آنان خواهيم داد.
در آيهاى ديگر مىفرمايد:
«ان المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات اعد الله لهم مغفرة و اجرا عظيما.» (4)
خداوند در اين آيه شريفه، ده ماده ارزشى بسيار مهم را ملاك و معيار كمال تقوا دانسته است و به روشنى اعلام مىكند كه زن در اين عرصه مىتواند پا به پاى مرد، به همه اين مراتب و مدارج بالا رود. در دو آيه ياد شده و مانند آن، اساس تكليفها و ارزشهاى الهى و همچنين پاداش آنها به صورتى يكسان براى مرد و زن بيان شده است.
در پارهاى ديگر از آيات، به روشنى از مشترك بودن زن و مرد در حقوق و واجبات الهى، سخن به ميان آمده است از باب نمونه:
در امر به معروف و نهى از منكر (5) ، شركت در مسائل سياسى اجتماعى از جمله: بيعت پيامبر(ص) با زنان (6) ، آموختن دانش (7) ، هجرت از دارالكفر به دارالاسلام (8) و... زن و مرد يكسانند.
بر همين اساس، امام خمينى مىفرمايد:
«از نظر حقوق انسانى، بين زن و مرد تفاوتى نيست، زيرا كه هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشتخويش، همچون مرد را دارد.» (9) بر اين اساس، اصل در تكاليف و مسؤوليتهاى اسلامى، بر مشترك بودن است; مگر آن جا كه دليل ويژهاى بر اختصاص داشته باشيم.
با توجه به همين اصل در جاهايى كه خطابهاى شرعى به صيغههاى مذكر آمده است، همانند:«يا ايها الذين آمنوا»، يا ضمائر مذكر «كم» و «هم» همه فقيهان و مفسران حمل بر عموم مىكنند، مگر آن جا كه قرينه ويژهاى درميان باشد.
«قد اجمع المسلمون على كل ما فرضه الله تعالى على عباده وكل ما ندبهم اليه فالرجال والنساء فيه سواء الا ما استثنى مما هو خاص بالنساء لانوثتهن فى الطهاره والولاده والحضانه وما رفع عنهن من القتال و غير ذلك مما هو معروف.» (10) همه مسلمانان بر اين باورند كه هر چه را خدا بر بندگانش واجب كرده و آنان را بدان فرا خوانده، زنان و مردان در آن مشتركند، مگر آن مواردى كه به سبب زن بودن، ويژه زنان است. از قبيل: طهارت، ولادت، حضانت و... همچنين مواردى كه خداوند از آنان تكليف را برداشته است مانند: جنگ و غير آن از مواردى كه معروف و مشهور است و نيازى به يادآورى آنها نيست.
نتيجه:
در هر جا كه در ويژه بودن حكمى از احكام شريعت، به زن يا مرد، ترديد داشته باشيم، بايد به سراغ دليل محكم براى ثابت كردن اختصاص برويم، نه به دنبال دليل، جهت ثابت كردن اشتراك.
بر اين اساس، كسانى كه در موضوعهاى مربوط به زنان پرسش را به گونه زير طرح مىكنند نادرست است:
آيا زن حق فلان كار و يا پذيرش فلان مسؤوليت را دارد يا نه؟
زيرا طرح اينگونه پرسش از كسانى است كه در وظايف و مسؤوليتهاى شرعى، اصل را بر اختصاص نهادهاند، نه بر اشتراك.
گردشگرى يك ارزش اسلامى
با توجه به اصل اشتراك مرد و زن در تكاليف، آيات و رواياتى كه انسان را به سيروسفر و گردشگرى در روى زمين دعوت مىكنند، ويژه مردان نيستند، زنان نيز در اين تكليف شريكند. در نتيجه زنان، همانند مردان مجازند كه به سيروسفر و گردشگرى بپردازند.
آيات قرآن در اين باره به پنج گروه تقسيم مىشود:
1. در پارهاى از آيات، مسلمانان با اهداف ويژهاى به سيروسفر و گردشگرى در روى زمين فراخوانده شدهاند از جمله:
«قد خلت من قبلكم سنن فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين. هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين.» (11)
پيش از شما سنتهايى وجود داشت [هر قوم برابر كارها و ويژگيهاى خود سرنوشتى داشتند كه شما نيز همانند آن را داريد] پس در روى زمين گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيبكنندگان [آيات الهى] چگونه بود؟ اين روشنگرى براى همه مردم و هدايت و اندرزى براى تقواپيشگان است.
خداوند در دو آيه بالا و چندين آيه ديگر (12) ، گذشته را با زمان حاضر، و زمان حاضر را با گذشته پيوند مىدهد; از اين روى، از انسانها مىخواهد به سيروسفر بپردازند و در آثار پيشينيان، ملتها و زمامداران و آثار بر جاى مانده از آنان دقت كنند، تا با بهرهورى از آن، راه زندگى را بيابند.
«هذا بيان للناس» خداوند در آيه بالا، عموم مردم چه كافر و چه مسلمان، چه مرد و چه زن را به سيروسفر و گردشگرى فراخوانده است.
2. در بسيارى از آيات كافران و مشركان (13) نكوهش شدهاند كه چرا براى عبرتآموزى به سيروسفر نپرداختهاند:
«قل سيروا فى الارض ثم انظروا كيف كان عاقبة المكذبين.» (14)
بگو: در زمين گردش كنيد، سپس بنگريد سرانجام آنان كه آيات الهى را تكذيب مىكردند چه شد؟
خداوند در آيه بالا به پيامبرش دستور مىدهد كه مشركان و كافران را به سيروسياحت در زمين فرا خواند تا سرانجام كسانى كه حقايق را تكذيب كردند با چشم خود ببينند، تا شايد به خود آيند و بيدار شوند و از خودخواهى و لجاجت ستبردارند و حق را بپذيرند.
هر چند آيه خطاب به مشركان و كافران است ولى ويژه آنان نيست، مردان و زنان مسلمان را نيز در بر مىگيرد.
3. در شمارى از آيات قرآن، سهمى از زكات به «ابنالسبيل» اختصاص داده شده است (15); يعنى كسانى كه به سفر رفتهاند و پولى براى برگشتبه خانه و يا وطن خود ندارند. همانگونه كه دادن زكات بر زن و مرد واجب است; زن و مردى هم كه در راه مانده باشند از اين سهم مىتوانند استفاده كنند.
4. قرآن، در برخى از آيات، از زنان مؤمن به عنوان: «سائحات» و از مردان به «سائحين» ياد كرده است. (16) سائح به كسى گفته مىشود كه براى هدفى درستبه گردشگرى مىپردازد.
يكى از مفسران قرآن مىنويسد: برخى از مفسران «سائحات» را به «صائمات» يعنى زنهاى روزهدار تفسير كردهاند و سپس در انگيزه آنان مىنويسد:
«اينان، ستايش خداوند را از زنانى كه به سيروسفر بپردازند، بعيد دانستهاند با اين كه اگر آداب و شرايط را رعايت كنند سفر آنان جايز و ستايش خداوند بىاشكال است. بالاتر، زنان و مردان، نه تنها در تشويق به سير و سياحت كه در همه كارهاى سودمند در زندگانى مشتركند. بنابراين، تفسير، سائحات، به روزهداران بسيار بعيد است.» (17)
وى سپس، به سيره پيامبر(ص) و ياران آن حضرت كه همسران خود را در جنگها همراه مىبردند استناد جسته است و سيروسفر آنان را به همراه همسران خود نه تنها جايز، كه شايسته دانسته در همه سفرها زن و مرد با هم به سياحتبپردازند. (18)
5. در شمارى از آيات نمونهاى از انسانهايى كه در زمين به سيروسفر پرداختهاند آمده است (19) كه مىتواند الگويى براى زنان و مردان مسلمان جهانگرد باشد.
با توجه به اصل اشتراك در تكليف و آياتى كه در تشويق به سيروسفر و نكوهش ترك آن و.. . آمده است، زن همانند مرد مىتواند با شرايط و آداب آن، به سيروسفر بپردازد، مگر آن كه دليل محكم و قانعكنندهاى بر ممنوع بودن آن داشته باشيم.
اين جاست كه بايد دليلهاى كسانى را كه مدعى ممنوع بودن هستند به دقتبررسى كنيم، تا ببينيم آيا اين دليلها براى چشمپوشى، از اصل اولى و اثبات ممنوعبودن، كافى استيا نه؟
دليلهاى مشروع نبودن گردشگرى زنان
هرچند در فقه، از سيروسياحت زنان سخنى به ميان نيامده است، ولى مبانى انديشه كسانى كه حضور زنان را در اجتماع نمىپذيرند، به روشنى بر ممنوعبودن گردشگرى آنان نيز دلالت دارد; چرا كه گردشگرى زنان مصداق كاملى از حضور آنان در اجتماع است.
براين اساس، دليلهاى مشروع نبودن جهانگردى زنان، همان دليلهايى است كه از سوى مخالفان براى حضور زنان در اجتماع بدان استناد شده است:
1. آيات قرآن:
باورمندان به ممنوعبودن حضور زنان در اجتماع به آياتى استناد كردهاند، از جمله: «و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى.» (20)
درخانههاى خود بمانيد و همانند جاهليت نخستين، با خودنمايى و خودآرايى از خانه بيرون نرويد.
مخاطب آيه شريفه، گرچه زنان پيامبرند، ولى ويژه آنان نيست. برابر اين دستور شريف، قرآن، زنان مسلمان را به خانهنشينى و پيوند و معاشرت نداشتن با نامحرمان دستور داده است. بنابراين، هر كارى كه با اين فرمان الهى ناسازگار باشد، انجام آن براى زنان، جايز نيست. سيروسفر و گردشگرى به طور طبيعى بيرون رفتن از خانه و ارتباط با نامحرمان، بالاتر ارتباط با بيگانگان و كافران را در پى دارد. بنابراين، روا نيست كه زنان مسلمان به سيروسفر و جهانگردى بپردازند.
پاسخ:
برابر باور بسيارى از مفسران و فقيهان با توجه به صدر و ذيل آيه شريفه، دستور ياد شده ويژه زنان پيامبر(ص) است.
و بر فرض فراگير بودن، مقصود از «قرن فى بيوتكن» خانهنشينى و انزواى از جامعه نيست و گرنه زنان پيامبر(ص) كه مخاطبان اصلى آيه شريفهاند، هيچكدام، چه در زمان حيات آن حضرت و چه پس از آن، به اين دستور عمل نكردهاند (21). سيره خود پيامبر(ص) نيز خلاف اين بوده است (22). آن بزرگوار زنان خود را به سفر مىبرد و آنان را از بيرون رفتن از خانه باز نمىداشت. بنابراين، مقصود از اين دستور آن است كه زن با هدف خودنمايى از خانه بيرون نرود، نه اين كه هيچگاه حق بيرون رفتن نداشته باشد. زنان پيامبر(ص) در جامعه آمدوشد داشتهاند مردان به حضورشان مىرفتهاند كه احاديث پيامبر(ص) را از آنان بشنوند.
افزون بر اين، هيچ فقيهى به مقتضاى ظاهر اين آيه شريفه، فتوا به واجببودن خانهنشينى و حرامبودن آمدوشد زنان را در جامعه نداده است.
خداوند در جاى ديگر مىفرمايد: «و اذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلك اطهر لقلوبكم و قلوبهن.» (23)
اگر از زنان پيامبر چيزى خواستيد، از پشت پرده بخواهيد. اين كار، هم براى دلهاى شما و هم براى دلهاى آنان پاكيزهتر است.
گفتهاند از آيه شريفه بالا استفاده مىشود كه زن بايد در خانه بماند و هيچگونه پيوندى با مردان نداشته باشد و اگر خواستبا مردى بيگانه و نامحرم سخن بگويد از پشت پرده (24) با او سخن بگويد. بنابراين، حضور او درعرصههاى اجتماعى از جمله سيرو سفر به هيچ روى جايز نيست.
با توجه به صدر آيه:
«يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى...»
و ذيل آن:
«و ما لكم ان توذوا رسول الله و لا تنكحوا ازواجه...»
دستور ياد شده ويژه زنان پيامبر(ص) است. عربهاى مسلمان بدون اجازه و سرزده وارد اتاقهاى پيامبر(ص) مىشدند. زنان پيامبر(ص) نيز در آن جا بودند. آيه آمد كه بدون اجازه داخل نشويد وقتى مىخواهيد چيزى از زنان پيامبر(ص) بگيريد، از پشت پرده بخواهيد بدون اين كه داخل خانه شويد. اين كار براى پاكيزگى دل شما و آنان بهتر است.
بر فرض فراگير بودن آيه، مقصود اين نيست كه زنان به هيچروى حق معاشرت با مردان را ندارند وگرنه همان گونه كه در نقد برداشت از آيه پيش آورديم، زنان پيامبر و حتى خود آن حضرت بايد نخستين كسانى باشند كه به اين دستور عمل نكردهاند; چرا كه آن بزرگوار، با همسران خود به سفر مىرفت. (25) زنان آن حضرت نيز در ميان اجتماع آمدوشد داشتند. مردم نيز به خانه آنها رفت و آمد داشتند و با آنها گفتوگو مىكردند. (26) بنابراين، آنچه كه از آن نهى شده اين است كه انسان بدون اجازه وارد خانه ديگران شود. از باب نمونه:
امام صادق(ع) مىفرمايد: «نهى رسول الله(ص) ان يدخل الرجال على النساء الا باذنهن.» (27)
پيامبر(ص) ازاين كه مردان بدون اجازه وارد بر زنان گردند نهى كرد.
افزون بر اين، سيره و عمل پيامبر(ص) با اين برداشت ناسازگار است. پيامبر اسلام(ع)، هم به خانه همسرانش و هم به خانه دخترش فاطمهزهرا(س) با ياران خود رفتوآمد داشتند، از باب نمونه: جابربن عبدالله انصارى، همراه پيامبر از فاطمه زهراء(س) عيادت كردند. (28) به نقلى ديگر: پيامبر(ص) با شمارى از يارانش براى عيادت زهراء(س) به قصدخانه آن بزرگوار حركت كردند، هنگامى كه در زدند به فاطمه(ع) فرمود:
«شدى عليك ثيابك فان القوم جائوا يعودونك.» (29) خودت را بپوشان گروهى به عيادت تو آمدهاند.
فاطمه در پاسخ گفت:
«چيزى جز يك عباى كوچك ندارم.»
پيامبر(ص) عباى خودش را از پشت در به او داد و فرمود: «شدى بها راسك» سر را با اين عبا بپوشان. پس از آن پيامبر(ص) با ياران به خانه درآمدند و از حال آن بزرگوار جويا شدند.
2. احاديث
از دليلهايى كه ممكن استبر ممنوعبودن زن از سيروسفر و گردشگرى استناد شود، رواياتى است كه صداى زن را «عورت» دانستهاند. (30) و از سلام كردن بر آنان بازداشتهاند. (31) در گذشته برخى، بر اساس همين روايات فتوا دادهاند كه شنيدن صداى زن نامحرم، حرام است. (32) گردشگرى لوازمى دارد از جمله: خارج شدن از منزل، ارتباط با نامحرم و سخن گفتن با آنان را در پى دارد، بنابراين، جايز نيست كه زنان به سيروسفر بپردازند.
نقد و بررسى
آيا صداى زن عورت است؟ و اگر در حديث آمده كه در برخورد با زنان ابتداى به سلام نكنيد و يا اين كه سلام ندهيد، چون صداى آنها عورت است و جايز نيست مردى صداى آنان را بشنود و يا قضيه چيز ديگرى است؟
صاحب جواهر، پس از نقل روايات و اشاره به برخى از فتاوا در اين باب، مىنويسد:
«ولكن ذلك كله مشكل بالسيرة المستمره فى الاعصار والامصار من العلماء والمتدينين وغيرهم على خلاف ذلك، وبالمتواتر او المعلوم مما ورد من كلام الزهراء وبناتها عليها و عليهن السلام، ومن مخاطبة النساء للنبى(ص) و الائمه(ع) على وجه لايمكن احصاؤه ولاتنزيله على الاضطرار لدين او دنيا بل قوله تعالى: «فلاتخضعن بالقول»دال على خلاف ذلك ايضا، ولعله لذا وغيره صرح جماعة كالكركى والفاضل فى المحكى عن تذكرته و غيرهما ممن تاخر عنه كالمجلسى و غيره بالجواز، بل بملاحظه ذلك يحصل للفقيه القطع بالجواز فضلا عن ملاحظة احوالهم فى ذلك الزمان، من كونهم، اهل باديه، وتقام المآتم والاعراس و غيرها فيما بينهم، ولازالت الرجال منهم مختلطه مع النساء فى المعاملات والمخاطبات وغيرها.» (33) عورت بودن صداى زن و حرامبودن شنيدن صداى او با استناد به رواياتى كه گذشت، درست نمىنمايد; زيرا با سيره پايدار عالمان دينى و انسانهاى متدين و غير آنان، در همه دورهها و شهرها ناسازگار است. به نقل متواتر و معروف فاطمه زهرا(س) و دختران آن بزرگوار، با مردم سخن گفتهاند (اگر صداى زن عورت بود آنان به چنين كارى دست نمىزدند.)
پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در جاهاى بسيارى با زنان به گفتوگو پرداختهاند، به گونهاى كه شمارش اين گفتوگوها ممكن نيست. همچنين نمىتوان اين گفتوگوها را از باب اضطرار در دين يا دنياى آنان دانست [چون در بسيارى از اين موارد چنين اضطرارى نبوده است و يا راه ديگرى براى پرسيدن مسائل وجود داشته است.]آيه شريفه:«فلا تخضعن بالقول» (34) نيز با اين برداشت «عورت بودن صداى زن» ناسازگار است. [چون در اين آيه، از زنان خواسته شده است كه خضوع در گفتار نداشته باشند نه اين كه حق حرف زدن با مردان را ندارند.]شايد به سبب همين شواهد و مانند آن بوده است كه گروهى از فقها چون: محقق كركى، علامه حلى و غير آن دو، از كسانى كه پس از آنها آمدهاند مانند: علامه مجلسى و غير او به جايز بودن فتوا دادهاند [يعنى گفتهاند: صداى زن عورت نيست و شنيدن آن نيز جايز است] با توجه به اين همه شواهد، فقيه يقين پيدا مىكند كه صداى زن عورت نيست. افزون بر اينها، با اندك دقتى در زندگى مردم صدر اسلام كه بيشتر آنان در بيابان زندگى مىكردند، در مجالس عزا و عروسى، در خريد و فروشها و آمدورفتنها زنها و مردها با هم بودهاند... [همه اينها نشانگر اين است كه صداى زن عورت نيست و شنيدن صداى او نيز جايز است.] آية الله حكيم نيز، حرمتشنيدن صداى زن را بر خلاف سيره مستمره قطعى مسلمانان دانسته است. او نيز، همانند صاحب جواهر، اشاره مىكند كه زنها از صدر اسلام، تاكنون، پيوسته در بازارها، صحنههاى جنگ، در خانههاى خود و آمد و رفتنها با مردها سخن مىگفتهاند و كسى نگفته است كه عمل آنان با اسلام ناسازگارى دارد. (35)
2. در برابر آن روايات، رواياتى داريم كه پيامبر(ص) (36) و على(ع) (37) به زنان سلام مىكردند و آنان نيز جواب مىدادند. اگر صداى زن عورت بود چگونه رسول خدا(ص) و على(ع) بدون هيچ ضرورتى ابتداى به سلام مىكردند. شايد جمع اين روايات به اين باشد: سخن گفتن زن عورت نيست، اما در صورتى كه تهييج نامحرمان را در پى داشته باشد همانگونه كه آيه شريفه:«فلا تخضعن بالقول»به آن اشاره كرده است جايز نباشد. در روايت نيز آمده است كه على(ع) به زنان سلام مىكرد، اما بر زنان جوان سلام نمىكرد و در علت آن مىفرمود:
«مىترسم كه صداى او مرا به گناه وادارد و بيش از آن كه ثواب ببرم گناه كرده باشم.» (38)
3. از روايات ديگرى نيز استفاده مىشود كه صداى زن عورت نيست از باب نمونه:
ابىبصير مىگويد: در حضور امام صادق(ع) بودم كه ام خالد، اجازه خواست كه به حضور آن حضرت مشرف شود. امام(ع) به من گفت:
«ايسرك ان تسمع كلامها؟ قلت نعم. فاذن لها واجلسنى معه على طنفسته قال: ثم دخلت فتكلمت فاذا هى امراة بلغيه فساله عنها...» (39)
مىخواهى سخنان ام خالد، را بشنوى؟
گفتم: بله.
امام به او اجازه حضور داد، و مرا در كنار خود نشاند.
ام خالد، داخل شد و سخن گفت. او، زنى فصيح بود و شيوا سخن مىگفت.
اگر صداى زن عورت بود، هرگز امام صادق(ع) اجازه نمىداد كه ابىبصير بنشيند و به سخنان نامحرم گوش دهد. اگر صداى زن همانند ديگر اعضا و جوارح او براى نامحرم حرام بود، امام(ع) نخستين كسى بود كه از آن پرهيز مىكرد. در صورتى كه برابر حديثبالا، نه تنها ابوبصير را از آن منع نكرد كه او را تشويق به شنيدن سخنان، ام خالد نيز كرد.
افزون بر اين، پس از شهادت امام صادق(ع) ابىبصير نزد همسر امام صادق(ع) براى تسليتگويى رفت در هنگام ورود، امحميده با ديدن ابوبصير، به گريه افتاد ابوبصير نيز، از گريه او گريان شد پس از آن امحميده گفت:
«امام(ع) به هنگام مرگ چشمانش را باز كرد و فرمود: همه بستگان مرا گردآوريد، پس از آن كه همه جمع شدند به آنان نگاهى كرد و فرمود:
«ان شفاعتنا لاتنال مستخفا بالصلوة»
شفاعت ما به كسى كه نماز را سبك بشمارد نمىرسد.» (40)
اگر صداى زن عورت بود و گفتوگوى او، با مردان نامحرم حرام، پس چگونه ابىبصير براى تسليتبه خانه امحميده مىرود و او نيز جريانى كه به هنگام مرگ امام(ع) رخ داده است، شرح مىدهد.
بنابراين، اگر زن به صورت عادى و به شكل طبيعى سخن بگويد به هيچ روى، حرام نيست. بله، زنان بايد به گونهاى سخن بگويند كه سبب تحريك و تهييج مردان بيگانه نشوند و بر فرض اين كه تحريكآميز سخن بگويند صدايشان عورت نيست، بلكه آنگونه سخن گفتن نارواست.
از اين روى، بسيارى از فقيهان چون: آية الله حكيم، امام خمينى (41) و بسيارى ديگر از بزرگان فقه، همانند: صاحب جواهر، شيخ انصارى، علامه حلى، محقق كركى و... شنيدن صداى زن را جايز دانستهاند. (42) مرحوم سيد محمد كاظم يزدى در عروةالوثقى مىنويسد:
«لاباس بسماع صوت الاجنبيه ما لميكن تلذذ و ريبه... ويحرم عليها اسماع الصوت الذى فيه تهييج للسامع بتحسينه وترقيقه، قال تعالى:فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض.» (43)
شنيدن صداى زن نامحرم در صورتى كه به قصد لذت بردن و ترس از گرفتار شدن به گناه نباشد، جايز است. حرام استبر زن به گونهاى سخن بگويد كه سبب تحريك شنونده شود، مثل اين كه كه صدايش را نازك كند و زنانه سخن بگويد. خداوند مىفرمايد: در سخن گفتن نرمش به كار نبريد تا بيماردلان در شما طمع نورزند.
نويسنده: محمد صادق مزيناني